تشنج به فارسی | دیکشنری عربی

تشنج
  • شنج , تشنج , پرش , تکان , اشوب , چنگه , چنگوک , گرفتگی عضلا ت , انقباض ماهیچه در اثر کار زیاد , دردشکم , محدودکننده , حصار , سیخدار کردن , محدود کردن , درقید گذاشتن , جاتنگ کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر