تابع به فارسی | دیکشنری عربی

تابع
  • بهم چسبیده , تابع , پیرو , هواخواه , طرفدار , وابسته , موکول , نامستقل , شاگرد , مرید , حواری , دنبالگر , پست , نا مرغوب , پایین رتبه , فرعی , درجه دوم , مهر , نشان , نقش , باسمه , چاپ , تمبر , جنس , نوع , پابزمین کوبیدن , مهر زدن , نشان دار کردن , کلیشه زدن , نقش بستن , منقوش کردن , منگنه کردن , تمبرزدن , تمبر پست الصاق کردن , مادون , مرءوس , خرده مالک , کشاورز , مالک جزء

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر