انفجر به فارسی | دیکشنری عربی

انفجر
  • جوانه زدن , درامدن , دراوردن , منفجرشدن , فوران کردن , جوش دراوردن , فشاندن , محترق شدن , منفجر شدن , ترکیدن , منبسط کردن , گسترده کردن , رعد وبرق زدن , غریدن , باتهدید سخن گفتن , دادوبیداد راه انداختن , اعتراض کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر