معنی نظافت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نظافت. [ن َ ف َ] (ع اِمص) پاکیزگی. (بحر الجواهر) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). پاکی. (ناظم الاطباء). مقابل قذارت. (یادداشت مؤلف). نظافه. رجوع به نظافه شود.
- نظافت دادن، پاک و پاکیزه کردن. رفت و روب کردن:
همه به سجده نظافت دهد مساجد را
بلی منظف مسجد بود دم روباه.
خاقانی.
- نظافت کردن، در تداول، نظافت دادن. پاک و پاکیزه کردن.

فرهنگ معین

(نَ فَ) [ع. نظافه] (اِمص.) پاکیزگی، تمیزی.

فرهنگ عمید

نظیف بودن، پاک بودن از چرک و پلیدی، پاکی، پاکیزگی،

حل جدول

پاکیزگی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

پاکیزگی

کلمات بیگانه به فارسی

پاکیزگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

پاک‌سازی، پاکی، پاکیزگی، تمیزی، تنظیف، طهارت،
(متضاد) کثافت

فرهنگ فارسی هوشیار

پاکیزگی، پاکی، پاکیزه کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر