قرین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
همسر، همدم، یار، نزدیک، جمع قرنا (ء)، اقران. [خوانش: (قَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
نزدیک،
(اسم) [قدیمی] همدم، همسر، یار، مصاحب،
حل جدول
مصاحب
همدم، نزدیک
مترادف و متضاد زبان فارسی
انیس، محشور، مصاحب، مقارن، مقرب، مقرون، ندیم، همنشین، یار، بسان، سان، شبیه، عدیل، مانند، مثل، نظیر، وش، همال، همتا
فرهنگ فارسی هوشیار
همسر، همسال مرد، نزدیک، همنشین
فرهنگ فارسی آزاد
قَرِیْن، نزدیک- شوهر- همدم-یار- مصاحب (جمع: قُرَناء)،
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.