معنی غده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

قطعه گوشتی سفت که در بدن به علت بیماری بوجود می آید، عضوی گِرد یا بیضی در بدن که از خود مایع مورد نیاز بدن را ترشح می کند. [خوانش: (غُ دِّ) [ع. غده] (اِ.)]

فرهنگ عمید

(پزشکی) تومور: غدۀ سرطانی،
(زیست‌شناسی) بافتی در بدن که ماده‌ای ترشح می‌کند: غدۀ لوزالمعده، غدۀ تیروئید،
تکه گوشت سخت یا پیه به اندازۀ فندق یا بزرگ‌تر که میان گوشت پیدا می‌شود، دژپیه،
* غدۀ فوق‌ کلیوی: (زیست‌شناسی) هریک از دو غدۀ کوچک بر روی کلیه‌ها که بخش مرکزی آن‌ها هورمونی به نام آدرنالین به درون خون ترشح می‌کند،
* غدهٴ وذی: (زیست‌شناسی) [قدیمی] = پروستات

حل جدول

تومور

مترادف و متضاد زبان فارسی

آژخ، تومور، دژپیه، دشپیل

فرهنگ فارسی هوشیار

تکه گوشت مانند پیه به اندازه فندق یا بزرگتر که در زیر پوست میان گوشت پیدا گردد ولی درد ندارد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر