معنی ذمه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ذمه. [ذَ م َه ْ] (ع مص) دمه. ذَمِه َ الحَرﱡ؛ سخت شد گرما. || ذَمِه الرّجل بالحرّ؛ سخت شد گرما بر مرد.

فرهنگ معین

کفالت، ضمانت، عهد، پیمان، اهل ~ اهل کتاب از زرتشتیان، یهودیان و ترسایان که در سرزمین مسلمان زندگی کنند (با شروط ذمه). [خوانش: (ذِ مِّ) [ع. ذمه] (اِ.)]

فرهنگ عمید

عهد، ضمان، پیمان،
(اسم مصدر) [قدیمی] بر عهده گرفتن، تعهد داشتن،

حل جدول

کفالت، ضمانت

مترادف و متضاد زبان فارسی

تقبل، ضمان، ضمانت، عهده، کفالت، پیمان، عهد، زینهار

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ (اسم) کفایت ضمانت، نتیجه ای که از تعهد حاصل شود، (اسم) عهد پیمان ضمان زینهار یا اهل ذمه اهل کتاب از زردشتیان جهودان و ترسایان که در سرزمین مسلمانان زندگی کنند (با شروط ذمه) . ‎ پر آب، کم آب از واژگان دو پهلو ‎ پیمان زینهار، پایندانی، پذرفتاری

فرهنگ فارسی آزاد

ذِمَّه، حق و حرمت- عهد و تعهد- قوم متعهد- کفالت (جمع:ذِمَم)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر