معنی تصادف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تصادف. [ت َ دُ] (ع مص) مقابل و روبرو شدن بدون قصد. (فرهنگ نظام). بازخوردن. برخوردن. برخورد. (یادداشت مرحوم دهخدا). تقابل. (اقرب الموارد). || (اِمص) سانحه. حادثه. ج، تصادفات. || در تداول امروز مرگ یا جراحت ناشی از واژگون شدن یا بهم خوردن وسایطنقلیه ٔ تندرو مانند هواپیما، اتومبیل و جز اینها.

فرهنگ معین

برخورد کردن، پیش آمدن، رخ دادن. [خوانش: (تَ دُ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

برخورد کردن وسیلۀ نقلیه با شخص یا چیزی،
روبه‌رو شدن، به‌صورت غیرمنتظره با کسی یا چیزی برخورد کردن،
(اسم) حادثه، اتفاق غیرقابل‌پیش‌بینی،

حل جدول

اتفاق، تلاقی

برخورد

برنده جایزه اسکار بهترین فیلم در سال 2005 میلادی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

برخورد، پیشامد

مترادف و متضاد زبان فارسی

برخورد، تلاقی، ملاقات، تصادم، اتفاق، پیشامد، حادثه، سانحه

فرهنگ فارسی هوشیار

برخورد کردن، بهم خوردن

فرهنگ فارسی آزاد

تَصادُف، برحسب اتفاق باهم روبرو و مقابل شدن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری