معنی سربسته در فرهنگ عمید

سربسته

سربسته

  • [مقابلِ سرباز] ویژگی آنچه سرش بسته باشد از قبیل بطری و جعبه و پاکت یا چیز دیگر،

    [مجاز] پوشیده، نهفته، پنهان،

    (قید) [مجاز] به طور پیچیده و مجمل: سخن سربسته گفتی با حریفان / خدا را زاین معما پرده بردار (حافظ: ۴۹۶)،

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی سربسته در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • سربسته (فرهنگ معین): (~. بَ تَ یا تِ) (ص مف.) مخفی، پوشیده.
  • سربسته‌ (فارسی به انگلیسی): Dubious, Implicit, Implied, Vague
  • سربسته (لغت نامه دهخدا): سربسته. [س َ ب َ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) که سر آن استوار باشد، همچون کیسه و مشک و غیره که دهانه ٔ آن را با ریسمان یا نخ استوار ببندند تا محتوی آن بیرون نریزد. سربمهر:
    آن خوشه بین چنانکه یکی خیک پرنبید
    سربسته و نبرده بدو دست هیچکس.
    بهرامی.
    سربسته همچو فندق اشارت همی شنو
    میپرس پوست کنده چو ب ...ادامه مطلب...
  • سربسته (حل جدول): سخن غیر صریح و تلویحی
  • سربسته (مترادف و متضاد زبان فارسی): سربه‌مهر، مهر، ممهور،
    (متضاد) سرباز، سرگشاده، پوشیده، نهان، نهفته، ناآشکار،
    (متضاد) آشکار، غیرصریح، تلویحی،
    (متضاد) صریح، محرمانه، سری،
    (متضاد) فاش، علنی
  • سربسته (فرهنگ فارسی هوشیار): ضد سرباز، پوشیده و نهفته