راست
-
[مقابلِ کج] بیپیچوخم، مستقیم: خط راست،
[مقابلِ دروغ] آنچه درست و برحق باشد،
دارای رفتار درست: آدم راست و درست،
(سیاسی) [مجاز] محافظهکار، راستگرا،
[مقابلِ چپ] ویژگی جهتی که در صورت ایستادن رو به شمال، در مشرق، و در صورت ایستادن رو به جنوب، در مغرب قرار دارد،
واقع در طرف راست: مغازههای سمت راست خیابان،
(اسم) (موسیقی) در ردیفهای آوازی، گوشهای در دستگاه راستپنجگاه،
(قید) [قدیمی] عیناً، درست، بهعینه: ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر / راست چون عارض گلبوی عرقکردۀ یار (سعدی۲: ۶۴۶)،
[قدیمی] برابر، یکسان، یکاندازه،
[قدیمی] درست،
۱۱. [قدیمی] کامل،
۱۲. (قید) [قدیمی] بادقت: به هر جزوی ز خاک ار بنگری راست / هزاران آدم اندر وی هویداست (شبستری: ۸۹)،
* راست آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
سازگار شدن، هماهنگی یافتن، جور درآمدن: مستوری و عاشقی به هم ناید راست / گر پرده نخواهی که درَد، دیده بدوز (سعدی۲: ۷۲۶)،
درست درآمدن، تحقق یافتن،
نظم و ترتیب یافتن، دارای سر و سامان شدن،
بهاندازه درآمدن، مطابق شدن،
به صلاح بودن، درست بودن،
* راست آوردن: (مصدر متعدی) راست کردن، درست کردن، روبهراه کردن، سروسامان دادن،
* راست داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
راست دانستن، راست پنداشتن،
باور کردن سخن کسی،
راست کردن،
نظموترتیب دادن، سروسامان دادن،
برابر ساختن،
* راست ساختن: (مصدر متعدی) [قدیمی] راست کردن، از کجی در آوردن. آماده ساختن،
* راست شدن: (مصدر لازم)
راست گردیدن، راست گشتن،
برپاخاستن، ایستادن، برخاستن،
[مقابلِ کج شدن و خم شدن] از کجی درآمدن،
حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن،
درست درآمدن،
مرتب شدن،
[قدیمی] سازگار شدن، درست شدن، روبهراه شدن،
* راست شمردن: (مصدر متعدی) راست انگاشتن، راست پنداشتن، راست و درست دانستن، باور کردن،
* راست کردن: (مصدر متعدی)
[مقابلِ کج کردن و خم کردن] از کجی و پیچیدگی درآوردن،
برپاکردن، برپاداشتن،
درست کردن،
استوار ساختن،
[قدیمی] آماده کردن، مهیا ساختن، ترتیب دادن،
* راست گفتن: (مصدر لازم) [مقابلِ دروغ گفتن] سخن درست گفتن، حقیقت گفتن،
* راستوریس: [عامیانه] ترتیب کاری را دادن، عیبونقص چیزی را برطرف ساختن، جور کردن، روبهراه ساختن،
- راست (فرهنگ معین): (ص.) بی انحراف، مستقیم، سالم، بی عیب، صواب، درست، (ق.) درست، دقیقاً، (اِ.) مقابل چپ، (اِ.) اصطلاحی است سیاسی که به افراد محافظه کار مخالف با هرگونه دگرگونی و تحولات انقلابی اطلاق می شود این اصطلاح ب رگرفته از ا
- راست (فارسی به انگلیسی): Direct, Erect, Genuine, Immediate, Just, Square, Straight, Straightforward, Tall, True, Upright, Ortho-, Perpendicular, Plumb, Sooth, Truthful, Unbowed, Upstanding
- راست (لغت نامه دهخدا): راست. (ص) مستقیم. بی انحراف. بی اعوجاج. (ناظم الاطباء). مقابل کج. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء):
راهی کو راست است بگزین ای دوست
دور شو از راه بی کرانه و ترفنج.
رودکی.
منش باید از مرد چون سرو راست
اگر برز و بالا ندارد رواست.
ابوشکور.
تیز بودیم و کندگونه شدیم
راست بو ...ادامه مطلب... - راست (فارسی به عربی): بسیط، خشبی، صادق، صحیح، عمودیا، مباشره، مزلاج، مطلق، منتصب، وخز، یمین
- راست (فارسی به ترکی): doğru
- راست (حل جدول): مستقیم
- راست (مترادف و متضاد زبان فارسی): حق، درست، صائب، صحیح، صدق، صواب، سهی، شق، مستقیم، مستوی، یمین، امین، صدیق،
(متضاد) غلط، نادرست، ناراست، کج، ناصاف، یسار، نادرست،
(متضاد) ناراست - راست (فرهنگ فارسی هوشیار): مستقیم، بی انحراف
- راست (فارسی به ایتالیایی): retta
- راست (فارسی به آلمانی): Ausreißen, Bolzen (m), Durchgehen, Kammerverschluß (m), Bloß, Lauter, Schier, Direkt gerade, Echt, Genau wirklich wahr, Gerade, Pur, Rein, Richtig, Treu, Unverfälscht, Wahr, Wahrhaftig