معنی تابان در فرهنگ عمید

تابان

تابان

  • تابنده، درخشان، روشن، روشنایی‌دهنده،

    (بن مضارع تاباندن) = تاباندن۱

  • تاباندن٢

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی تابان در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • تابان (فرهنگ معین): (ص فا.) روشن، درخشان.
  • تابان (نام های ایرانی): دخترانه و پسرانه، تابنده، منور، روشن، درخشان، ریشه تاباندن
  • تابان‌ (فارسی به انگلیسی): Agleam, Bright, Flashy, Lustrous, Shining, Shiny
  • تابان (لغت نامه دهخدا): تابان. (نف) (از تابیدن و تافتن) روشن و براق. (آنندراج). صفت مشبهه از مصدر تابیدن بمعنی روشنی دهنده و جلادار. (فرهنگ نظام). بهی ّ (ملحض اللغات حسن خطیب) دزی گوید: در فارسی صفت است، در دمشق مانند اسم بکار رفته است بمعنی «درخشش تیغه » و همچنین بمعنی «تیغی تابان » بکار رفته است. (دزی ج 1 ص 138). درخشان، درخشنده، رخشنده، در ...ادامه مطلب...
  • تابان (فارسی به عربی): حار، رائع، لامع، منیر
  • تابان (حل جدول): ساطع
  • تابان (مترادف و متضاد زبان فارسی): براق، تابنده، تابناک، درخشنده، درخشان، رخشان، رخشنده، روشن، فروزان، لامع، متجلی، مشعشع، مضی‌ء، منیر،
    (متضاد) بی‌نور، تاریک، مستنیر، تاوان، خسارت، غرامت، مغرم
  • تابان (فرهنگ فارسی هوشیار): روشن و براق، جلادار
  • تابان (فرهنگ پهلوی): نورانی، فروغمند
  • تابان (فارسی به ایتالیایی): incandescente
  • تابان (فارسی به آلمانی): Heiß, Scharfgewürzt