معنی بالا در فرهنگ عمید

بالا

بالا

  • [مقابلِ پایین] بخش بلند هر چیز، زَِبَر: بالای کمد،

    جای بلند، پشته، تپه، مانند آن،

    قسمتی از اتاق یا تالار که دور از در قرار دارد، صدر: بفرمایید بالا بنشینید،

    (صفت) [عامیانه، مجاز] دارای مقام یا رتبۀ باارزش‌تر یا مهم‌تر،

    (صفت) بهتر، برتر: در کلاس از همه بالاتر بود،

    (اسم) قدوقامت،

    [قدیمی] عالم مقدس در آسمان،

    [قدیمی] اندازه، مقدار،

    * بالاوپست: [قدیمی، مجاز] آسمان و زمین: ولیکن خداوند بالاوپست / به عصیان در رزق بر کس نبست (سعدی۱: ۳۳)،

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی بالا در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • بالا (فرهنگ معین): بالنده، نمو کننده، زبر، فوق، بلندی، ارتفاع، طول، درازا، پشته، تپه، قد و قامت، بالاها پریدن کنایه از: بسیار جاه طلب بودن. [خوانش: (ص فا.)]
  • بالا (نام های ایرانی): پسرانه، قیافه (نگارش کردی: باا)
  • بالا (فارسی به انگلیسی): Aloft, Aweigh, Elevated, Head, Overhead, Height, Sur-, Up, Stature, Superior, Supra-, Top, Up-, Upper, Vertex
  • بالا (لغت نامه دهخدا): بالا. (ق، اِ) فراز. (فرهنگ اسدی). مقابل نشیب. بر. (هفت قلزم) (آنندراج). معال. (منتهی الارب). زبر. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری). فوق. روی. (غیاث اللغات) (برهان) (هفت قلزم). مقابل زیر. مقابل پائین:
    تو بر مایه ٔ دانش خود مایست
    که بالای هر دانشی دانشی است.
    فردوسی.
    چون آب ز بالا بگراید سوی پستی ...ادامه مطلب...
  • بالا (فارسی به عربی): صعود، فوق
  • بالا (فارسی به ترکی): yukarı, üst
  • بالا (حل جدول): فوق
  • بالا (مترادف و متضاد زبان فارسی): اوج، راس، زبر، سر، صدر، علو، فراز، فوق،
    (متضاد) پایین، زیر، فرود، مافوق، قامت، قد، هیکل، بلندا، بلندی، عرشه، بلند، رفیع، والا، صدر، زیاد، گران، بیش از حد معمول 01 برین، عالم علیا، میزان، مقدار، جو، آسمان 1
  • بالا (واژه پیشنهادی): صدر
  • بالا (فرهنگ فارسی هوشیار): فراز، زبر، فوق، مقابل زیر
  • بالا (فارسی به ایتالیایی): sopra
  • بالا (فارسی به آلمانی): Auf, Einpacken, Hinauf, Nach oben