معنی آسیمه در فرهنگ عمید

آسیمه

آسیمه

  • آشفته، شوریده‌حال، پریشان‌خاطر، سرگشته، مضطرب، مشوش: نه آسیمه گشت و نه پرسید راز / نیایش‌کنان رفت و بردش نماز (فردوسی: ۱/۷۸)، یکی بانگ برزد بر او مادرش / که آسیمه‌ برگشت جنگی سرش (فردوسی: ۶/۶۶)،

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی آسیمه در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • آسیمه (فرهنگ معین): آشفته، پریشان، مضطرب، سرگشته، ژولیده، شتابزده، هراسیده. [خوانش: (م ِ) (ص.)]
  • آسیمه‌ (فارسی به انگلیسی): Agitated, Frenetic, Turbulent
  • آسیمه (لغت نامه دهخدا): آسیمه. [م َ / م ِ] (ص) مضطرب. مشوش. پریشان خاطر. آشفته:
    بدان تن در آسیمه گردد روان
    سپه چون بود شاد بی پهلوان.
    فردوسی.
    به ره گیو را دید [دستان] پژمرده روی
    همی آمد آسیمه و پوی پوی.
    فردوسی.
    بگفت این وبرخاست و در خیمه شد
    جهانی ز گفتارش آسیمه شد.
    فردوسی.
    نه آسیم ...ادامه مطلب...
  • آسیمه (حل جدول): نگران، آشفته، پریشان
  • آسیمه (مترادف و متضاد زبان فارسی): آسیون، پریشان، پریشان‌خاطر، حیران، حیرت‌زده، ژولیده، شگفت‌زده، شوریده، متحیر، مشوش، نابسامان، وحشتزده، هراسان
  • آسیمه (فرهنگ فارسی هوشیار): مضطرب ومشوش، پریشان