خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۶ سریال ترکی مروارید سیاه
مادر غزال از ابرو میپرسه که غزال چش شده؟ ابرو بهش میگه چیزی نیست یه بگو مگو ساده سر خونه بوده او میخواد با کنعان حرف بزنه که ابرو میگه نه نمیخواد همه ی اینا بهونه ست چون میخواد ازت جدا بشه اینجوری میکنه او میگه امیدوارم همینجوری باشه که میگی. وورال به دم در خانه پدر غزال میره و با ابرو صحبت میکنه و حال غزالو میپرسه او بهش میگه که زیاد خوب نیست وورال میخواد بره ببینتش که ابرو بهش میگه نه الان نه حالش اصلا خوب نیست میخواست خودکشی کنه! وورال جا میخوره و باهاش دعوا میکنه که چرا بهش خبر نداده و به خودش میگه من اصلا نمیخواستم اینجوری بشه این نقشه تو بود! ابرو میگه چند روز فرصت بده بهمون در آخر وورال بهش میگه بهتره تمام تلاشتو بکنی وگرنه من میدونم و تو و از اونجا میره. کنعان شب به خاطراتش با غزال فکر میکنه و میخواد از اونجا بره بیرون و برگرده سمت خونه که جلوی ساختمان حالش بد میشه و رو زمین میوفته. آنها با دیدنش بلندش میکنن و میبرنش به داخل و دختر عزیزآقا بهش رسیدگی میکنه.
فردای آن روز مادر غرال به خودش میگه نه اینجوری نمیشه باید برم از کنعان بپرسم ماجرارو و به طرف خانه کنعان میره. همان موقع عزیزآقا و دخترش اونو به خانه اش رسونده که او میبینه اونارو و جا میخوره. بعد از رفتنشون میپرسه اونا کی بودن چیکار داشتن؟ کنعان میگه هیچکی انگار دوست پدرم بودن بهم کمک کردن او با خالی بد از اونجا میره. مادر غزال به ساحل میره و گریه میکنه و میگه عزیز سالهای پیش من و دخترمو ول کردی رفتی الان اومدی چیکار؟ غزالو بهت نمیدم! غزال از خونه بیرون زده و به سمت کلانتری میره. ابرو و پدرش دنبالش میگردن و در آخر میرن به کلانتری که وقتی میخواد گزارش بده از راه میرسن و از اونجا میبرنش. پدرش باهاش حرف میزنه و میگه اینجوری یا من یا کنعان قاتل میشیم! غزال میگه چیکار کنم؟ تو بگو بابا! او میگه یه راهه فقط اونم ازدواج با ووراله غزال با ناراحتی به سمت خانه خودش میره و به کنعان میگه بیاد اونجا تا باهاش حرف بزنه. لحظه آخر پشیمون میشه. میخواد بره ولی کنعان از راه رسیده و میگه چیشده؟….