خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۴ سریال ترکی مروارید سیاه
کنعان وقتی عزیز آقا را میخواد به جزیره برگردونه در حال آماده کردن کشتی هست که متوجه میشه یه نفر از دور میخواد بهش شلیک کنه کنعان که متوجه میشه به طرف عزیز آقا میدوئه و صداش میزنه اونو رو روی زمین میندازه که باعث میشه تیر زخمیش کنه. اون شخص فرار میکنه عزیز آقا کنعان را به سرعت به خانه خودش میبره اونجا دخترش بهش رسیدگی میکنه و ازش میپرسه که چی شده ماجرا چیه؟ عزیز براش تعریف میکنه که یه نفر میخواست منو بکشه اما این شیر مرد نجاتم داد اون مرتیکه هم در رفت و نفهمیدم از طرف کی بود سپس ازش میخواد تا به خوبی ازش مراقبت کنه. غزال وقتی از خواب بیدار میشه میبینه رو تخت دراز کشیده لباس عروس کنارشه او یادش میاد که وورال اونو مجبور کرده بود تا لباس عروس زنش ناز که مرده را بپوشه وورال میخواد بهش نزدیک بشه اما غزال با گریه ازش میخواد تا بهش کاری نداشته باشه.
آنها با هم درگیر میشن و غزال بیهوش میشه او وقتی به هوش اومده و خودشو تو اون وضعیت میبینه به هم میریزه وورال پیشش میره که او شروع میکنه به کتک زدنش و میگه تو با من چیکار کردی؟ وورال میگه من عاشقتم نمیتونستم بزارم واسه کسی دیگه ای بشی! و او را با خودش میبره به داخل کشتی دستش را میبندد و به دل دریا میزنند غزال هرچی خواهش میکنه که ولش کنه تا بره او بهش اهمیت نمیده. از طرفی کنعان خونه عزیز آقا بیهوشه و هذیون میگه مدام اسم غزال را صدا میزند. ابرو پیش پدرش میره و بهش میگه که غزال با وورال دوتایی تو کشتی هستند معلوم نیز چه سر و سری با هم دارند پدرش عصبی میشه و با ابرو به سمت اسکله راهی میشن. غزال تو اسکله با وورال درگیر میشه و ازش میخواد تا ولش کنه پدرش او رو میبینه و صداش میزنه غزال سمت پدرش میدود و گریه میکنه و کمک میخواد اما پدرش سیلی تو صورت او میزنه که ابرو میره پیش غزال. وورال جلوی پدر آنها را میگیره و بهش میگه یک بار دیگه همچین کاری کنی میکشمت سپس بهش میگه من و غزال با هم رابطه داریم و میخوایم ازدواج کنیم آنها جا میخورند که غزال از اونجا فرار میکنه و میره…