خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۹ سریال ترکی مروارید سیاه
ابرو به خودش رسیده و لباسی که برداشته بود را میپوشه و میره پیش کنعان. کنعان که حسابی داغونه و به یه گوشه فقط خیره شده ابرو بهش میگه خودتو جمع و جور کن خداروشکر کن که دم عروسی غزال نقابش افتاد! اون راهشو انتخاب کرده پیش گرفته تو هم راه جدید زندگیتو پیش بگیر سپس دستشو میگیره و میگه من همیشه کنارتم پیشتم زود به زود میام پیشت بهت سر میزنم کنعان فقط به همان گوشه نگاه میکنه و دستشو از تو دستش بیرون میکشه ابرو بعد از زدن حرفاش از اونجا میخواد بره که میبینه کمال اونجا بوده و معذب میشه سپس از اونجا میره. عزیز آقا وقتی ماجرای ازدواج وورال را میفهمه با آدماش به اونجا رفتن و با وورال تو حیاط خونهاش صحبت میکنند. وورال بهش میگه شما اینجا چیکار میکنین؟ عزیز آقا میگه میبینم خیلی زود جایگزین پیدا کردی اول نازو فرستادی بره بعد الان داری با یکی دیگه ازدواج میکنی اومدم بهت تبریک بگم و هدیه عروسیتو بدم او بعد از کمی بحث کردن با وورال و صحبتهای تهدیدآمیز به عنوان هدیه عروسی بهش یه فشنگ میده سپس از اونجا میره.
از طرف وورال خیاطی ماهر با چند نمونه مدل لباس عروس به خانه غزال رفتند تا او یکیو انتخاب کنه آنها یه سینی پر از حلقه ازدواج هم بهش نشون میدن تا انتخاب کنه. اون وقتی به داخل اتاقش میره چشمش به لباس عروسی میفته که دوخته بود تا برای عروسیش با کنعان بپوشه مادرش ازش میپرسه که لباس عروس خودتو میپوشی یا اینی که فرستادن؟ غزال بعد از کمی تو فکر رفتن لباسی که وورال فرستاده را از دستش میگیره و میپوشه. سپس بعد از رفتن آنها ابرو شروع میکنه به آماده کردن غزال. یکی از هم محلهایها کنعان را تو کوچه میبینه و بهش میگه که امشب غزال با وورال دمیر اوغلو ازدواج میکنه کنعان جا میخوره و میگه نه حتماً اشتباهی شده غزال به غیر از من سر سفره عقد با کسی نمیشینه! او بعد از کمی حرف زدن سریعا به سمت خانه پدر غزال میره و شروع میکنه به صدا زدن تا ببینه حقیقت داره یا نه. اون وقتی غزال را تو لباس عروسی و سر و صورت آماده میبینه جا میخوره او باهاش صحبت میکنه و میگه که اگه دلیل اصلی این تغییر رفتارتو بگی و بگی که اون حرفارو همینجوری زدی همشو فراموش میکنم تا دوباره با همدیگه شروع کنیم اما غزال با چشمان گریان بهش میگه که من و تو آیندهای نداریم و بعد از زدن حرفاش کنعان بهش میگه تورو از هر کس و چیزی تو این دنیا بیشتر دوست داشتم اما از این به بعد عشقمو خاک میکنم و تمام وجودمو نفرت و دشمنی میگیره و از اونجا میره….