خلاصه داستان قسمت ۸۵ سریال ترکی بهار + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۵ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز به‌عنوان تهیه‌کننده این مجموعه شناخته می‌شود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روز‌های فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش می‌شود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانه‌دار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی می‌شود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و می‌گوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!

قسمت ۸۵ سریال ترکی بهار

تو بیمارستان اورن از بهار فاصله میگیره و باهاش مثل بقیه رفتار میکنه که بهار از این تغییر رفتار یهوییش ناراحته و با چاعلا که اومده اونجا ببینتش درمیون میزاره. چاعلا هم جا میخوره از جدایی‌شون و میره پیش اورن و میگه بهتر نیست باهمدیگه بشینین حرف بزنین؟ آخه تو آدمی نیستی که یهو تغییر رفتار بدی نسبت به کسی چیشده؟ اورن کارو بهونه میکنه که باید بره بهشون برسه و از اونجا میره که چاعلا تو فکر میکره. روز تولد نوراست و او با دیدن هما و پارلا که دستشون پاکت هدیه ست فکر میکنه واسه اون خریدن و از هما تشکر میکنه که او میگه این مال استادمونه که داره میره واسش خریدیم تو چی فکر کردی؟ نورا میگه من فکری نکردم برین به کارتون برسین و راهیشون میکنه. او مدام منتظر که از کسی تبریک بشنوه یا سورپرایزی بشه و هدیه بگیره. تیمور تو بیمارستان اول با افسون روبرو میشه و از حرف های او جا میخوره و فرار میکنه تو طبقه دیگه با رنگین روبرو میشه که حرف های احساسی میزنه و میگه شب بریم باهم شام بیرون؟ تیمور میگه قول نمیدم شاید خسته باشم و ازش فرار میکنه و میره تو سرویس بهداشتی تا آبی بزنه به صورتش.

دکتر رها رفته پیش بهار و بهش پیشنهاد میده که به جراح شدن فکر کنه و یه شاخه انتخاب کنه و موقع رفتن حال مادرشو ازش میپرسه که بهار جا میخوره و میگه مگه چیزی شده؟ دکتر رها میگه نه انگار فشارش رفته بود منم رفتم یه سر بهش زدم بعد از کارمم میزم یه بار دیگه بهشون سر میزنم. بعد از رفتنش بهار به مادرش زنگ میزنه که او میندازه گردن نورا و بهش میگه که انگاری از دکتر رها خوشش میاد از گوشی من زنگ زده اینجوری گفت تا بیاد اینجا بهار میگه چی؟ شما دارین چیکار میکنین؟ و میگه که دکتر رها از چاعلا هم خوشش اومده بوده گفتم بگم به نورا خانم بگی! گل چیچک جا میخوره و میگه باشه میگم و ذهنش بهم میریزه. گل چیچک که بهار بهش گفت دکتر رها میاد اونجا یه سر بهت بزنه هول میکنه و دست و پاشو گم میگنه. رنگین به نورا زنگ میزنه او فکر میکنه میخواد بهش تبریک بگه اما او میگه شب من و تیمور میریم شام بیرون منتظر ما نباشین بخوابین ما دیر میایم نورا جا میخوره و میگه باشه و ناراحتم میشه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بهار + عکس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا