خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۷ سریال ترکی مروارید سیاه
کنعان وقتی میخواد دست غزالو بگیره او عقب میره و بهش میگه به من دست نزن کنعان میپرسه خوبی؟ چیشدی؟ او بهش میگه که تمومه من دیگه نمیتونم اینو ادامه بدم هرچی بود تموم شد کنعان میگه چی میگی؟ حتما به خاطر اینکه شب گذشته نیومدم اینجوری میکنی آره؟ بزار واست توضیح بدم اما او میگه نه من فکرامو کردم این خونه و زندگی نبود که من همیشه بهش فکر میکردم! این رویای من نیست! و از بی پولیش بهش میگه که کنعان شوکه شده و بهش میگه گمشو از خونه ام برو بیرون! غزال از اونجا میره که کنعان با عصبانیت به داخل میره و با دیدن قاب عکسش با غزال میگه من خیلی دوست داشتم! و با عصبانیت قاب عکسو میزنه به دیوار و میشکنه که غزال میشنوه و با گریه از اونجا میره. ابرو که شنیده حرفاشونو میره از اونجا و به پدرش میگه ماجرارو. غزال از راه میرسه و بهشون میگه که همونی شد که میخواستین ما جدا شدیم و میره داخل. مادرش ازش میپرسه چیشده؟ این چه حالیه که داری؟ غزال میگه ما از هم جدا شدیم او جا میخوره و میگه چی؟ مگه میشه؟ به خود کنعان هم گفتی؟
غزال میگه بدترشو گفتم مادرش سیلی تو صورتش میزنه و با ناراحتی از اونجا میره به سمت خونه کنعان. اونجا میبینه کنعان خونه را کاملا ریخته بهم و حال داغونی داره مادر غزال ازش میپرسه چی شده پسرم چرا با همدیگه دعوا کردین؟ اینجارو چرا به این روز انداختی؟ فردا عروسیتونه! کنعان میگه دیگه عروسی در کار نیست تموم شد هرچی بود مادر غذا ازش دلیلشو میپرسه که او بهش میگه برو از دخترت بپرس. پدر غزال به همراه ابرو با همدیگه میرن به خونه وورال اونجا بهش میگن که غزال موافقت کرده با ازدواج باهات وورال جا میخوره و میگه آخه چطور ممکنه صبح دیدمش هیچ امیدی نداشتم! پدر غزال میگه من راضیش کردم چاره دیگهای نداشتیم وگرنه آبرومون تو محل میرفت سپس به وورال میگه باید هرچه سریعتر عقد کنین وورال ثبول میکنه و میگه شب میایم برای خواستگاری. مادر غزال وقتی به خونه میره از غزال دوباره میپرسه چی شده اون میگه من تصمیممو گرفتم میخوام با وورال دمیر اوغلو ازدواج کنم همون موقع پدر و خواهرش هم از راه میرسند و میگن که وورال با خانوادهاش شب میان. مادر غزال جا میخوره و میگه من تو رو دو روز پیش به کنعان دادم امشب باید دوباره به وورال بدم؟ معلوم هست داری چیکار میکنی؟ اون عشق بزرگتون پس چی شد؟! سپس بعد از کمی سرزنش کردنش از اونجا میره. وورال به خواهر و برادرش به همراه زن داداشش میگه که میخواد با غزال ازدواج کنه آنها بهش تبریک میگن….