خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۴۲ سریال ترکی مروارید سیاه
دافنه رفته پیش سینان که تو اتاق در حال گریه کردنه و حالش اصلا خوب نیست و بهش میگه که باید زودتر خودتو جمع و جور کنی تا به اوضاع شرکت رسیدگی کنی او میگه تو میخوای چی بگی؟ یعنی چی؟ دافنه میگه بیشترین سهام شرکت مال مادرته باید یه نقشه ای بکشین به نام خودت بزنی که به دستش بیاری سینان عصبی میشه و سرش داد میزنه که تو کی وقت کردی به همچین آدمی تبدیل بشی؟ که تو این موقعیت هم از فرصت استفاده میکنی؟ غزال رفته پیش عزیزتوپراک و در حال حرف زدن باهاشه و میگه معذرت میخوام به خاطر رفتارم تو ویلا ولی باید بهم حق بدی شوکه شده بودم حال خوبی نداشتم ولی وقتی نامه هاتو خوندم بهت حق دادم سپس همدیگرو بغل میکنن که موقع رفتنش عزیز توپراک بهش میگه من همیشه کنارتم دخترم غزال لبخند میزنه و میره. او با کنعان تو کافه کنار دریا قرار میزاره و باهمدیگه درباره جانان حرف میزنن و ازش میپرسه که تو از کجا فهمیدی مرده؟ او واسش تعریف میکنه که پیش وورال بودم فهمیده بودیم داره میره پیش قنبر رفتم اونجا غزال باهاش دعوا میکنه که نباید با وورال تنها میشدی! کنعان میگه خیالت راحت من تورو تو دردسر نمیندازم.
غزال از اونجا میره شرکت. دافنه تو شرکت گزارش کار ابرو را میبینه و بهم میریزه و با عصبانیت میره پیشش و میگه این چه گزارش کاریه دیگه؟ و باهاش دعوا میکنه که ابرو میگه من همینجوری بلدم مشکل داری بده یکی دیگه بنویسه! دافنه بهش میگه ااا اینجوریه؟ پس وسایلتو جمع کن چون اخراجی! ابرو جا میخوره و میگه ولی نمیتونی منو اخراج کنی! دافنه میگه جدا؟ میبینی که تونستم! و باهاش دعوا میکنه و میگه اخراجی سریع گورتو گم کن برو و میره. ابرو بهم میریزه و کلافه میشه. غزال رسیده شرکت و میره تو اتاق وورال ولی وقتی میبینه نیست شروع میکنه به گشتن اونجا که اسلحه پدرشو پیدا کنه وورال میره اونجا و بهش میگه فکر کردی چیزی که تو دنبالشیو میزارم اینجا؟ زمانی که بهت دادم داره میگذره هنوز انتخاب نکردی! و باهاش بحث میکنه که غزال با ترس از اونجا بیرون میره….