خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۴۰ سریال ترکی مروارید سیاه
جانان هارد را برداشته و در حال رفتن پیش پلیس برای شکایت کردنه که ابرو با ماشین جلوش درمیاد و جلوشو میگیره. ابرو به طرفش اسلحه میگیره که جانان به داخل جنگل فرار میکنه و میخواد خودشو نجات بده ابرو دنبالش میره و تو جنگل جلوشو میگیره و به طرفش اسلحه را میگیره. جانان ترسیده و بهش میگه میخوای چیکار کنی؟ و ازش میخواد تا اسلحه رو بیاره پایین چون بالاخره به سزای اعمالش باید برسه! ابرو یهو شلیک میکنه و جانان رو زمین میوفته. پلیس به خاطر صدای شلیک به داخل جنگل اومده و به دنبال صدا میره که ببینه چیشده ابرو از اونجا فرار میکنه با ترس و گریه میکنه به خاطر کاری که کرده. پلیس اونو پیدا نمیکنه ولی با جانان رو رمین مواجه میشن که سریع به نیروها خبر میدن که بیان اونجا. وورال با کنعان روبرو شده و یقه شو گرفته و باهاش دعوا میکنه که همان موقع پلیس به آنها زنگ میزنه و خبر میدن که جسد جانان خانم تو جنگل پیدا شده وورال شوکه شده و سریعا به اونج میره. غزال به کنعان زنگ میزنه که او بهش خبر مرگ جانان را بهش میده غزال شوکه شده و گریه میکنه و کنعان ازش میخواد بره سریع بیمارستان پیش وورال و بقیه.
خودش هم سریع میره خونه که ایرماک با دیدنش عصبی میشه و میگه کجا بودی تو؟ کنعان میگه عزیزم الان اینجام دیگه هرجا بودم الان از پیش وورال میام و وقتی ایرماک خبر مرگ مادرشو میشنوه شوکه میشه و شروع میکنه به داد و فریاد کشیدن که کنعان سعی میکنه آرومش کنه. ابرو در حال فرار کردنه که کمال از اونجایی که دنبالش بوده، تو جنگل دنبالش میکنه و ازش میخواد تا وایسه و سرزنشش میکنه که چجوری تونستی همچین کاری کنی؟ جانان مرد میفهمی؟ اونم با اسلحه عزیز توپراک! ابرو گریه میکنه و میگه چاره دیگه ای نداشتم میخواست بره پیش پلیس! میرفتم زندان! کمال میگه الان نمیری؟ اون موقع میشد یه کاریش کرد ولی الان جنایت کردی! ابرو گریه اش شدت میگیره و میگه تو منو لو میدی؟ و گریه میکنه و میگه ای کاش همش کابوس بود! کمال بغلش میکنه تا آروم بشه. غزال رفته بیمارستان پیش وورال و دستاشو میگیره و میگه من اینجام با من آروم میشی و میخواد دلداریش بده که وورال با عصبانیت بهش نگاه میکنه و میگه اون وورال با مامانم مرد! و با عصبانیت میره که غزال دنبالش میره….