خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی داستان یک شب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعه‌های تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.

قسمت ۳۸ سریال ترکی داستان یک شب

فرمان تو اتاق به دست و پای جان افزا افتاده و ازش خواهش میکنه که به کسی چیزی نگه چون بدبخت میشه همان موقع ماهر میاد و میگه چیشده؟ فرمان میخواد بحثو عوض کنه که جان افزا به ماهر میگه فرمان جا میخوره و بهش میگه واست متأسفم! ماهر تعجب کرده و بهش میگه تو دوست دختر حامله تو آوردی خونه ای که زنتم اونجاست؟ و باهم سر این موضوع بحث میکنن که فرمان میگه منم میخوام بچه دار بشم خوب یه دختر داشته باشم! الان داره به واقعیت میپیونده و ازشون میخواد تا به کسی چیزی نگن سودا میره اونجا و میپرسه فرمان تو اینجا چیکار داری؟ ماهر میگه که ازم خواست به پرونده یه نفر رسیدگی کنم سپس فرمان با سودا میرن از اونجا. سارا هرچی به جان افزا زنگ میزنه میبینه برنمیداره که نگران میشه مادربزرگ بهشون میگه اون بچه‌ام ناراحته، اونجوری که باید خوشبخت باشه نیست! اما به ما چیزی نمیگه ولی من از چشماش می‌فهمم که غم داره. کورشاد حرفاشونو از پشت دیوار می‌شنوه و تو فکر میره. دختری به سمت عمارت ییلمازها میره با خودش صحبت می‌کنه که حتماً پدربزرگم بهم کمک می‌کنه همون موقع موتوری پیاد و کیفشو می‌دزده و او رو زمین میفته. سلیم که از دور اونجارو زیر نظر داشته و اون موتوری از طرف خودش بوده می‌بینه که جوری که می‌خواسته پیش نرفته و به هم می‌ریزه او بالا سر اون دختر میره که با دیدنش یاد نامزدش میفته که مرده و شوکه میشه از شباهتش.

فرمان برای اینکه با افسانه بتونه صحبت کنه با هم میرن تو جکوزی می‌شینن و با هم حرف می‌زنن فرمان متوجه اومدن کسی میشه که میره بیرون و با دیدن سودا جا می‌خوره و ازش می‌پرسه اینجا چیکار می‌کنی؟ او بهش میگه اومدم برم جکوزی بعد برم دوش بگیرم فرمان اونو با حرفاش می‌کشونه به اتاق خودشون تا افسانه از اونجا سریعتر بره. شب جان افطا با ثریا و گلزار برنامه می‌چینند که فردا برن بازار برای خرید یک سری وسایل اما ماهر از راه می‌رسه و بهشون میگه خبر بد دارم فردا نمیشه چون با جان افرا می‌خوایم بریم کمپ خرید باشه برای دوشنبه. آنها به اتاقشون میرن که جان افزا بهش میگه من کمپ نمیام این کارو می‌کنی تا میونمون درست بشه؟ ماهر میگه اگه کسی قرار باشه میونه رو درست کنه اون تویی نه من! فقط برای صالح و سارا این برنامه رو چیدم چون صالح از سارا خوشش میاد ازم کمک خواست منم این برنامه رو چیدم تا با همدیگه کمی تنها باشن و حرف بزنن جان افزا سکوت می‌کنم و چیزی نمیگه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا