خلاصه داستان قسمت ۲۵ و ۲۶ سریال ترکی حیاط + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۵ و ۲۶ سریال ترکی حیاط را برای طرفداران این سریال قرار داده ایم. ما را تا پایان این پست همراهی کنید. سریال ترکی حیاط (Avlu)، درامی جنایی و پرکشش از تلویزیون ترکیه، با هنرنمایی بازیگران مطرح، داستانی تیره و نفس گیر را به تصویر می کشد. این سریال، با محوریت شخصیت دنیز، زنی تحصیل کرده و قربانی خشونت خانگی که به اتهام قتل همسرش راهی زندان زنان می شود، روایتی از بقا، مقاومت و بازیابی هویت را در دل یک زندان مخوف به نمایش می گذارد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Demet Evgar, Ceren Moray, Nursel Köse, Çagdas Onur Öztürk, Ayça Damgaci, Kenan Ece, Çigdem Benli, Ümmü Putgül, Saniye Samra, Hüseyin Turunç, Berna Eker, Görkem Mertsöz, Deniz Can Aktas
قسمت ۲۵ و ۲۶ سریال ترکی حیاط
اجم را به بیمارستان منتقل کردن و دنیز از اتفاقی که واسه دخترش افتاده حسابی نگرانه و دیوونه شده. او میره سراغ مروه و میبرنتش همونجایی که اجم افتاد پایین و از نرده آویزونش میکنه او ازش میخواد تا ولش کنه و میگه به خدا من کاری نکردم! کار من نبود! هم اونجا جمع شدن و آزرا سعی میکنه با حرفاش آرومش کنه تا کاری نکنه بعدا پشیمون بشه او میخواد مروه رابندازه پایین و میگه اگه کار تو نبوده پس بگو کار کی بود؟! همان موقع مأمورها میان و دنیزو از مروه جدا میکنن. آزرا با مروه وقتی تنها میشه بهش میگه کار دنیزو ما تموم میکنیم خیالت راحت نباشه! همان موقع اوکتای میاد و میگه مروه بندت عوض شده و میفرستنش پیش قدرت. قدرت اونجا میره سر وقتش و سرزنشش میکنه که چرا کارو درست انجام نداده اگه نمیره و دهن باز کنه چی؟ سپس بعد از دعوا کردن باهاش از اونجا میره.
مراد رفته پیش ملیس و ازش میخواد تا اجازه بده دنیزو ببره بیمارستان دخترشو ببینه اصلا حال روحی خوبی نداره! ملیس میگه میدونی که نمیتونم همچین اجازه ای بدم! او بهش میگه نمیخوام چیزیم که من تجربه کردمو اونم تجربه کنه درسته هنوز معلوم نیست شاید خوب بشه ولی ما باید بدترین حالتشو در نظر بگیریم و دنیز بتونه دخترشو ببینه! چیزی که من دوست داشتم قبل از مرگ نهال تجربه کنم کنارش بودم و میدیدمش! او در آخر راضیش میکنه و به دنیز این خبرو میده او از خوشحالی نمیدونه چیکار و بعد از حاضر شدن با مراد راهی بیمارستان میشه. قدرت و بقیه استرس دارن که اجم چیزی بگه.
مراد دنیزو برده بیمارستان و اونجا بعد از صحبت کردن با دکتر میره داخل تا دخترشو ببینه. اونجا با گریه دم گوش اجم صحبت میکنه و ازش میخواد تسلیم نشه. آنها شب تو بیمارستان منتظر میمونن اجم فردای آن روز به هوش میاد و دکتر این خبر خوبو بهشون میده دنیز میره پیشش و باهاش حرف میزنه و بهش میگه که همه چیز درست میشه حالت خوب میشه فقط چندتا شکستگی داری اونام خوب میشه اجم میگه من چیزی یادم نمیاد! دنیز ازش میخواد به خودش فشار نیاره! و خودشو خسته نکنه مراد میره اونجا و از اجم حالشو میپرسه او همان موقع یادش میاد اون موقع را و بهشون میگه کار مروه بود مراد جا میخوره و دنیز میگه میدونستم! سپس از اجم میخواد استراحت کنه و با مراد برمیگرده زندان…