خلاصه داستان قسمت ۲۴۵ سریال ترکی قضاوت + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۴۵ سریال ترکی قضاوت هستید پس تا آخر این پست همراه ما باشید. قضاوت یک مجموعه تلویزیونی ترکی محصول شرکت آی یاپیم به کارگردانی علی بیلگین، نوشته سما ارگنکون و به تهیه کنندگی کرم چاتای است. اولین قسمت آن در ژانر درام جنایی در ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۱ پخش و با استقبال بسیار بینندگان مواجه شد. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. فصل سوم آن نیز از ۲۰۲۳ تا ۲۰۲۴ پخش شد و این سریال در ۹۵ قسمت به پایان رسید.
قسمت ۲۴۵ سریال ترکی قضاوت
جیلین به کلانتری شعبه دیگه میره که میبینه دارن تو اتاق میرقصن او صداشون میزنه که وقتی برمیگرده با دیدن مردی جا میخوره و میگه فیرات؟ آنها میرن به اتاق کمیسر که فیرات بهش میگه چقدر عوض شدی! چند سال گذشته؟ از طرز نشستنت هم مشخصه خانم شدی! جیلین میگه بهتر بریم سر موضوع خودمون و درباره کار صحبت کنیم فیرات خودشو جمع و جور میکنه و با همدیگه درباره پرونده گم شدن پسر بچه حرف میزنن. سپس با همدیگه به طرف خونه زنی که پسرشو گم کرده بود میرن همزمان ایلگاز هم به اونجا میرسه. جیلین بهش تیکه میندازه که گفته بودی از این پرونده دست میکشی میبینم که سر کارتی هنوز! ایلگاز میگه یه اتفاقی افتاد که نتونستم کناره گیری کنم سپس با همدیگه به داخل میرن و با مادر اون پسر بچه صحبت میکنند. سپس بعد از حرف زدن و ثبت اظهاراتش خونه را میگردن که یه دفتر یادداشت پیدا میکنند که تو اون نوشته از بدرفتاریهای پدرش که روزی بالاخره فرار میکنه. آنها وقتی از خونه بیرون میان ایلگاز دفترو به فیرات میده و میگه جناب کمیسر باید این ضمیمه پرونده بشه و حسابی تحقیق کنید.
او به فیرات شک میکنه و وقتی داخل ماشینش میشینه یاد حرفهای قدیم جیلین میافته که بهش گفته بود یه دوست پسر پلیس داشتم و حدس میزنه که فیرات همونه و به طرف دادستانی میره. عثمان تو ایستگاه تاکسی به صورت اتفاقی زمرد دوست دخترشو میبینه و دنبالش راه میفته. عثمان از دیدن او تو اون سر و وضع که حسابی به خودش رسیده و پولدار شده جا خورده بالاخره پیداش میکنه و با همدیگه توی کافه قهوه میخورن و صحبت میکنند. در آخر زمرد از اونجا میره. فیرات دفترچه یادداشتی که ایلگاز بهش داده بود و میخونه و از نوشتههاش متوجه میشه که اون پسر بچه تو زیرزمین همون خونه واسه خودش یه پناهگاه درست کرده وقتی میره اونجا پسر بچهای را روتخت میبینه که خوابیده. جیلین وقتی به دادستانی رفته به اتاق ایلگاز میره که او ازش میپرسه میخوای چیزی بهم بگی؟ چیزی هست که باید بهم بگی؟ جیلین میگه نه مثلاً چه اتفاقی؟ ایلگاز ماجرای فیرات و دوست پسرشو که پلیس بودو به روش میاره جیلین باهاش درد و دل میکنه و توضیح میده….