خلاصه داستان قسمت ۲۴۰ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۲۴۰ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۲۴۰ سریال ترکی شربت زغال اخته
فاتح شب را پیش دوعا مونده انها صبح وقتی از خواب بیدار میشن از بودن در کنار هم خوشحال و راضین. پنبه سراغ گورکم میره تا حالشو بپرسه گورکم بهش میگه که من اصلاً از دیشب نخوابیدم پنبه دلداریش میده و میگه نگران چیزی نباش به زودی هرچی بینشونه تموم میشه میره و برمیگرده پیشت نگران چیزی نباش، و او را در آغوش میگیره و آرومش میکنه. فاتح به شرکت رفته که پدرش با دیدنش عصبی میشه و میگه تو با چه رویی اومدی اینجا روبروی من؟ فاتح میگه من کار بدی نکردم ازتون هم چیزیو مخفی نکردم بهتون گفته بودم که دوعارو دوست دارم و دیگه با گورکم نمیخوام یک دقیقه هم زیر یه سقف بمونم دیشبم پیش دوعا بودم. عبدالله خان بیشتر عصبانی میشه و بهش میگه زنت تو خونه داره گریه میکنه و حالش خوب نیست بچهاشو از دست داده بعد تو اومدی الان میگی که پیش دوعا بودی؟ او میخواد به سمت فاتح حمله کنه که عامر از راه میرسه و جلوشو میگیره او به عبدالله میگه بس کن داداش کافیه همه دارن نگاه میکنن فاتح میگه بزار نگاه کنن و همه چیزو بفهمن من از چیزی نمیترسم! نورسما رفته پیش آسوده خانوم تو مزون و باهاش درباره فراز صحبت میکنه آسوده بهش میگه جای خوبی مونده بزار همونجا بمونه از من دیگه کمکی بهش نمیرسه شاید از حاج آقا چیزی هم یاد گرفت اخلاقش درست شد!
بعد از کمی حرف زدن به فراز زنگ میزنه قرار میشه بره پیش فراز خونه حاج آقا تا حرفهای مادرشو به گوشش برسونه. گورکم تصمیم میگیره تا بره جلوی در خونه دوعا منتظر بمونه تا وقتی فاتح به اونجا رفت باهاش صحبت کنه. اون ماشین فاتح را اونجا میبینه و با عصبانیت میره دم در خانه دوعا. فاتح که خونه تنهاست وقتی صدای گورکم را از پشت در میشنوه درو باز نمیکنه و منتظر میشه تا بره چون نمیخواد باهاش روبرو بشه. گورکم میره طبقه بالا پیش سولماز و آذرخش. با انها سر این موضوع بحث و دعوا میکنه و بهشون میگه که به دخترتون دوعا بگین من از شوهرم جدا نمیشم اگه میخواد میتونه معشوقه بمونه و از اونجا میره. سلماز به هم ریخته و حالش بد شده که آذرخش میگه همچین چیزی حقیقت نداره مگه نمیشناسی این زنو؟ دیوونه است! اومده بود فقط یه چیزی بگه ما رو به هم بریزه سپس میره به سمت خونه دوعا. فاتح فکر میکنه بازم گورکمه و با کلافگی درو باز میکنه اما با آذرخش روبرو میشه. آذرخش اهاش سر این موضوع بحث و دعوا میکنه و میگه میخوام از دخترم دور باشی اما فاتح میگه منو دوعا همدیگرو دوست داریم من از اون زن جدا میشم هرجور که شده و برمیگردم پیش زن و بچهام. بعد از کمی حرف زدن او برمیگرده بالا و به مری هم که اومده اونجا این خبرو میده مری هم بهشون میگه که واقعا فاتح جلوشون وایساده بود به همشون گفت که من دوعا رو دوست دارم از گورکم جدا میشم! جو حسابی سنگین شده…