خلاصه داستان قسمت ۲۳ و ۲۴ سریال ترکی حیاط + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۳ و ۲۴ سریال ترکی حیاط را برای طرفداران این سریال قرار داده ایم. ما را تا پایان این پست همراهی کنید. سریال ترکی حیاط (Avlu)، درامی جنایی و پرکشش از تلویزیون ترکیه، با هنرنمایی بازیگران مطرح، داستانی تیره و نفس گیر را به تصویر می کشد. این سریال، با محوریت شخصیت دنیز، زنی تحصیل کرده و قربانی خشونت خانگی که به اتهام قتل همسرش راهی زندان زنان می شود، روایتی از بقا، مقاومت و بازیابی هویت را در دل یک زندان مخوف به نمایش می گذارد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Demet Evgar, Ceren Moray, Nursel Köse, Çagdas Onur Öztürk, Ayça Damgaci, Kenan Ece, Çigdem Benli, Ümmü Putgül, Saniye Samra, Hüseyin Turunç, Berna Eker, Görkem Mertsöz, Deniz Can Aktas
قسمت ۲۳ و ۲۴ سریال ترکی حیاط
قدرت رفته سراغ اجم و با تهدید ازش میپرسه که چیزی اون شب دیده یا نه؟ اجم با ترس میگه من چیزی ندیدم قدرت ازش میپرسه به کسی چیزی گفته یا نه؟ اون میگه نه سپس او را تهدیدش میکنه که اگه به کسی چیزی بگه براش دردسر میشه هم برای خودش هم برای مادرش به خطر میافتن! دودو رفته سراغ پسر بچهای که افتاده بود رو زمین وقتی میخواد ببرتش درمانگاه اون از جاش بلند میشه و میگه دیگه حالم خوبه و سریعاً از اونجا میره. دودو جا میخوره و به خودش میگه اینا منو بازی دادن یک دفعه یاد اجم میافته و میگه وای نکنه بلایی سرش آوردن! حتماً رفتن سراغش اون سریعاً خودشو به سرویس بهداشتی میرسونه که میبینه قدرت از اونجا میره بیرون.
او با ترس میره پیش اجم و ازش حالشو میپرسه و ازش میپرسه که باهات کاری کرد؟ اجم میگه نه فقط باهام خیلی بد حرف زد تهدیدم کرد دودو میگه من الان اینو چه جوری به مادرت بگم؟ اجم بهش میگه نگو چیزی نباید بدونه وگرنه خیلی نگران میشه. آزرا به همراه دارودستهاش متوجه شدند که قدرت چه جوری موادهارو وارد زندان میکنند آنها توی فرصت میرن سراغ موادها که داخل پودرهای لباسشویی پنهان شده و اونارو دوباره برمیدارن. سپس وقتی قدرت و دارودستهاش میفهمند که دوباره موادهارو برداشتن به هم میریزن و قدرت حسابی عصبانی میشه. آزرا با آدماش نقشه کشیدن که مواد همونجوری که وارد میکنند خارج کنند از طریق یکی از زندانیها مواد تو کیف حسین جاساز میشه و وقتی بیرون از زندان میره آشناهای آزرا بیرون از زندان اونو تعقیب میکنند و کیفشو میدزدند.
قدرت با عصبانیت میره پیش مروه دختری که تازه وارد زندان شده و کسی نمیدونه که آدم قدرته او بهش یه سرنگ میده و میگه امروز باید کار اون دخترو تموم کنی! مروه میگه نه من نمیتونم یه کار دیگه ازم بخواه. قدرت میگه اگه این کارو نکنی خودم میکشمت سپس از اونجا میره مروه تو یه فرصت وقتی میبینه اجم تنهاست اونو میکشونه طبقه بالا. اول با زدن ضربهای تو سر اونو بیحال میکنه سپس اون سرنگو بهش تزریق میکنه. دنیز وقتی میبینه اجم نیست دنبالش میگرده که با دیدن مروه که از طبقه بالا داره میاد پایین میره سراغش و میگه دخترم کجاست؟ از کنارش جم نمیخوردی! او بهش میگه تو هم همیشه کنارش بودی پس چرا ازش خبر نداری؟ همون موقع اجم که خودشو به زور رسونده بود به کنار نردهها پرت میشه پایین میفته رو میز همه شوکه میشن و دنیز میره بالا سرش و شروع میکنه به داد و هوار کشیدن و اجم را صدا میزنه و میگه نه!…..