خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۲۳ سریال ترکی مروارید سیاه
غزال خیلی خوشحاله که کنار مادرشه و بهش میگه دلم واسه اینجا تنگ شده بود! در خانه را میزنن که ملک میره و با دیدن عزیزتوپراک جا میخوره و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ غزال اینجاست الان ببینتت بد میشه! از اینجا برو! عزیز میگه بهتر میاد حرف میزنیم بعد از چند دقیقه خلیل بیرون میره و میگه تو اینجا چیکار میکنی مرتیکه؟ و سرش داد میزنه و دست به یقه میشن کهغزال از سر و صدا میره بیرون و میپرسه اینجا چخبره؟ سپس با دیدن عزیز میگه تو کسی هستی؟ واسه چی یقه بابامو گرفتی؟ ولش کن! و از خلیل حمایت میکنه که عزیز از اینکه غزال به خلیل میگه بابا ناراحت میشه سپس غزال ازشون میخواد تا برن داخل خونه سپس از عزیز هم میخواد تا از اونجا بره و دست از سر خانواده اش برداره!. فردای آن روز تو شرکت عزیز به همه میگه که باید تزریق سرمایه صورت بگیره جانان میگه انقدر که میگی ما نمیتونیم! عزیز بهشون میگه راه دیگه ای نیست یا تزریق میکنین یا اینکه از سهامتون باید کناره گیری کنین! آنها جا میخورن و همدیگرو میبینن. بعد از رفتن عزیز سینان با وورال بحث میکنه و میگه اینا همش تقصیر توعه! گیر دادی اون کشتی کوفتیو حتما بگیریم ببین حالا دارن کلا از شرکتم مارو بیرون میندازن!
وورال عصبی میشه و میخواد به سمتش حمله کنه که مادرشون جلوشو میگیره و میگه باید فکر کنیم دنبال راه حل باشیم! غزال به مادرش پیشنهاد میده که باهم یه رستوران باز کنن او اول میگه پولشو نداریم ولی غزال میگه وام میگیریم بالاخره جورش میکنیم و باهم میرن رستوران میبینن. کنعان به ملک زنگ میزنه و ازش برای بار آخر کمک میخواد تا او با غزال صحبت کنه واسه دفعه آخر او قبول میکنه. کنعان کنار دریا میره پیش غزال و میگه اومدم برای آخر ازت بپرسم که ماجرایی بوده که با وورال ازدواج کردی؟ غزال باهاش دعوا میکنه که باید چندبار بگم؟ من شوهرمو دوست دارم خوشبختم دست از این سوالا بردار دیگه! کنعان میگه باید حالا که اینجوریه مرواریدو بدش به من باید گردن کسی باشه که منو واقعی دوست داره و این مروارید معمولی نیست! مربوط به کسایی هست که عشقشون واقعیه و بعد از گرفتن گردنبند از اونجا میره که ملک میره پیش غزال و او گریه میکنه تو بغلش. مادرش میپرسه که ماجرارو به من بگو قضیه چی بوده؟ غزال میگه مجبور شدم! ملک با فهمیدن موضوع پا به پای دخترش گریه میکنه….