خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی داستان یک شب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی داستان یک شب می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی داستان یک شب یکی از مجموعه‌های تلویزیونی ترکی است که بخاطر بازیگران خود بسیار مورد توجه قرار گرفت. سریال ترکی داستان یک شب (Bir Gece Masalı) به کارگردانی امره کاباکوشاک (Emre Kabakuşak) و نویسندگی سلدا آکین (Selda Akin)، ادا تزجان (Eda Tezcan) و جیهان چالیسکانتورک (Cihan Çaliskantürk) در سال ۲۰۲۴ ساخته شد. بوراک دنیز و سو بورجو یازجی کوشکون بازیگران اصلی این اثر هستند.

قسمت ۲۳ سریال ترکی داستان یک شب

قسمت ۲۳ سریال ترکی داستان یک شب

شب وقتی همه خوابن رشید رفته تو خونه که اورهان بهش زنگ میزنه و میگه که کار منو جور کردی؟ من باید سریع از مملکت خارج بشم! وگرنه ماهر منو لو میدهسه شنبه میخواد اعتراف کنه همه چیزو میگه! رشید میگه درستش میکنم سریع بری! اورهان میگه اینو همش میگی نکنه به دردت میخوره که منو نگه داشتی اینجا! رشید باهاش بحث میکنه سپس تلفنو قطع میکنه. سیلا سر شام خوردن با سلیم دعوا میکنه و میگه من الان گوشت نمیتونم بخورم دلم برنمیداره من مانتی میخوام! سلیم اعتنا نمیکنه که او میگه نمیفهمی؟ من حامله ام! سلیم با شنیدن کلمه حاملگی یاد خاطره ای میوفته که حسابی حالش بد میشه و میره تو ماشین میشینه تا کمی با خودش خلوت کنه و به آدم هاش میسپاره تا برن مانتی بگیرن واسش. فردای آن روز رشید از خواب بیدار میشه از سارا و مادر ماویچ سراغ جان افزا و مادربزرگشو میگیره که اونا بهش میگن اونا رفتن رشید جا میخوره و میگه چی؟ کجا؟

او بهشون میگه که جان افزا نخواست بهتون بگم حتی ما هم نمیدونیم کجا رفتن او کلافه میشه و میگه کورشاد اونارو به من سپرده! اگه بلایی سرشون بیاد چیکار کنم؟ و از اونجا میره. عاصف صبح زود از خونه زده بیرون و رفته به آدرس ماهر و ثریا. اونجا با مادربزرگ جان افزا صحبت میکنه و میگه میشه یکم درباره بچه ها حرف بزنیم؟ او قبول میکنه و میرن به کافه هتل. اونجا عاصف از مادربزرگ جان افزا، دخترشو برای ماهر خواستگاری میکنه و میگه اگه راضی باشین همین الان بریم خرید نامزدی و عصرم عقدشون کنیم او به جان افزا خبر میده و همگی خوشحال میشن. ماهر صالح را فرستاده تا بره دنبال سارا و مادر ماویچ تا اونا هم بیان تو مراسم. وقتی به اونجا میان جان افزا با دیدنشون خیلی خوشحال میشه و باهم میرن واسه خرید نامزدی. سیلا تو یه فرصت لوکیشن اونجارو برای پدرش میفرسته و میگه بیا کمکم کن بابا…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا