خلاصه داستان قسمت ۲۲۰ سریال ترکی قضاوت + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۲۰ سریال ترکی قضاوت هستید پس تا آخر این پست همراه ما باشید. قضاوت یک مجموعه تلویزیونی ترکی محصول شرکت آی یاپیم به کارگردانی علی بیلگین، نوشته سما ارگنکون و به تهیه کنندگی کرم چاتای است. اولین قسمت آن در ژانر درام جنایی در ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۱ پخش و با استقبال بسیار بینندگان مواجه شد. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. فصل سوم آن نیز از ۲۰۲۳ تا ۲۰۲۴ پخش شد و این سریال در ۹۵ قسمت به پایان رسید.
قسمت ۲۲۰ سریال ترکی قضاوت
همه به خانه هاشون رفتن و یکتا با عثمان و چینار تو حیاط میشینن و حرف میزنن درباره وضعیت پیش اومده یکتا به چینار میگه تو پاشو برو خودتو درگیر این قضیه نکن عثمان میخواد جلوشو بگیره و میگه یعنی چی؟ کجا بره؟ یکتا میگه این پسر هنوز جوونه! قراره با دخترت ازدواج کنه میخوای از همون اول بدبخت بشه؟ سپس چینار میره که تولگا به دو نفر از آدم هاش زنگ میزنه تا بیان و بعد از خوابیدن همه، شروع میکنن به کندن زمین و جنازه را درمیارن سپس میرن سمت جنگل و اونجا جان را دفن میکنن. یکتا به عثمان بالاسر قبر جان میگه یکبار جستی ملخک دوبار جستی ملخک، بالاخره یه روزی گیر افتادی و این شد سرنوشتت! سپس از اونجا میرن. جیلین و ایلگاز قبل از خواب با هم صحبت میکنن و جیلین به خاطر کاری که یکتا کرده با ایلگاز درد و دل میکنه و ناراحته. فردای آن روز یکتا رفته به دم در خانه قدیر رفته و میخواد ببینتش که آدم هاش میگن آقا قدیر امروز وقت ندارن و یکتا از اونجا میره سمت شرکت که میبینه جیلین نیومده اونجا اتاق کارش و بهم میریزه و از اینکه جیلینو از دست داده خیلی ناراحت و بهم ریخته ست.
جیلین رفته با ایلگاز به کلانتری و اونجا گوکسو میره پیش جیلین و بهش وسایل تولین را میده و میگه نمیدونستیم وسایل شخصیشو به کی تحویل بدیم که درباره شما و انگین نوشته بوده و گفتیم شاید بخواسن تحویل بگیرین جیلین قبول میکنه و با خوندن نوشته های او بهم میریزه و عصبی میشه. پارلا بنا به گفته یکتا به جیلین زنگ میزنه و میزنه رو آیفون سپس بهش میگه اومدم دفتر خوشحال بودم که باهم کار میکنیم یه جاییم میخواستم درباره مراسم ازدواج هم ازت سوالاتی بکنم ولی دیدم نیستی! جیلین بهش میگه اون کسی که ازت خواسته بهم زنگ بزنی الان کنارته آره؟ بهش بگو من نمیام هرچی بود تموم شد! و قطع میکنه و با کلافگی به ایلگاز میگه هنوز داره از بقیه استفاده میکنه تا منو برگردونه! چجوری من بهش دیگه اعتماد کنم؟ ایلگاز پیشش میره و آرومش میکنه. ارن میبینه توچه به موهاش میرسه و داره میره بیرون او تعقیبش میکنه که میبینه با دادستان افه داره حرف میزنه و بهشون شک میکنه که چیزی شاید بینشونه….