خلاصه داستان قسمت ۱۲۹ و ۱۳۰ سریال ترکی بهار + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲۹ و ۱۳۰ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز به‌عنوان تهیه‌کننده این مجموعه شناخته می‌شود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روز‌های فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش می‌شود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانه‌دار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی می‌شود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و می‌گوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!

قسمت ۱۲۹ و ۱۳۰ سریال ترکی بهار

بهار وقتی جواب منفیو میده اورن میگه شوخی می‌کنی عشقم بهار با چشمانی گریان بهش میگه نمی‌تونم و از سالن می‌خواد بیرون بره که افسون می‌خواد بره سمتش بهار میگه الان نه! الان وقتش نیست افسون سوئیچ ماشینشو بهش میده بهار از اونجا میره. از طرفی تیمور تو دستشویی سکته کرده و رو زمین افتاده آنها سریعاً زنگ می‌زنند به آمبولانس و تیمور را به بیمارستان می‌برند. هما به مادرش زنگ می‌زنه و خبر میده بهار خودشو به بیمارستان می‌رسونه. تو بیمارستان جلسه برگزار شده و اونجا رنگین به کمک تانر پزشک ارشد بیمارستان میشه او به اورن زنگ می‌زنه که کی میاد بیمارستان؟

او میگه خوب شد زنگ زدین من می‌خوام استعفا بدم دیگه نمیام بیمارستان رنگین میگه من امروز شدم پزشک ارشد و خبر میده که بچه‌ای که قبلاً مریض خودتون بوده اومده فقطم می‌خواد شما معاینه‌اش کنید اورن قبول می‌کنه و به بیمارستان میره. اونجا وقتی بهارو می‌بینه باهاش دعوا می‌کنه به خاطر کاری که کرد بهار بهش میگه داری خیلی احساسی برخورد می‌کنی تو بعداً می‌خوای حس پدر شدنو تجربه کنی! آیندتو سیاه می‌کنی اینجوری بعداً پشیمون میشی! اورن اونو دعوا می‌کنه که به جای او تصمیم گرفته و با عصبانیت از اونجا میره. تیمور تو اتاقش به هوش اومده مادرش وقتی بهش میگه که بهار ازدواج نکرده او خوشحال میشه.

چاعلا رفته سراغ رنگین و باهاش حرف میزنه و میگه اومدم باهات حرف بزنم. سپس میگه دیروز من تو مطبم یه بیمار داشتم که فهمیدم به سختی جون سالم به در برده از دست دوست پسرش اونم با چندتا عمل سخت اون گفت اسم دوست پسرش تونا بوده. رنگین جا میخوره و چاعلا میگه اومدم اینو زودتر بهت بگم تا دیر نشده رنگین باور نمیکنه و بهش میگه امکان نداره این حرفا واسه این باشه که تولگا به تونا حسادت میکنه؟ سپس باهم بحث و کل کل میکنن که چاعلا از اونجا میره. نورا طبق گفته تیمور میره پیش بهار و بهش میگه من دیگه خیلی خسته شدم میرم خونه تو به تیمور رسیدگی کن و مجبورش میکنه که خودش بره به تیمور سر بزنه.

بعد از رفتن همه بهار میره به تیمور سر بزنه که تیمور میگه جواب رد دادی؟ او تایید میکنه و میگه ولی اصلا به تو ربطی نداره این جوابم تیمور میگه من که نگفتم بهم ربط داره خودت داری میگی! بعد از کمی حرف زدن بهار میره از اونجا که وقتی از اتاق بیرون میره با اورن روبرو میشه که او با اخم و عصبانیت از اونجا میره. رنگین میخواد بره که تونا میره پیشش و میگه این برگه هارو باید امضاء کنی حسابداری منتظره رنگین میگه باشه شب بررسی کنم فردا هم گزارششو بدم تونا اصرار میکنه که رنگین میگه نخونده امضاء نمیکنم! و میخواد بره که تونا گردنشو میگیره و مجبورش میکنه که او با ترس امضاء میکنه و یاد حرف های چاعلا میوفته. تونا معذرت خواهی میکنه و میگه من مشکل کنترل خشم دارم امروزم روز سختی داشتم! رنگین بهش میگه تو الان به زور ازم امضاء گرفتی منو وارد چه قضیه ای کردی؟ تونا میگه هیچی فقط خواستم بهت کمک کنم تا زیاد کار نکنی امضاء کنی بسپاری به من، من میدونم قضیه چیه دیگه کافیه.

رنگین حسابی احساس ترس می‌کنه افسون به خاطر بیماریش که دکتر بهش گفته استرس داره و ذهنش حسابی درگیره. از طرفی بهار با دیدن چهره آهو خانم حدس می‌زنه که درگیر بیماری شده و ازش می‌خواد آزمایش خون بده او می‌بینه حدسش درسته و بهش میگه که باید سریعاً درمانو شروع کنی اما آهو میگه نمی‌خوام کسی بفهمه و درمانو شروع نمی‌کنم چون از کارم می‌افتم بهار بهش میگه نمی‌شه چیزی نیستش که جدی نگیریم باید سریعاً درمانو شروع کنیم. رنگین رفته حسابداری و به حسابدار میگه ما کی دستگاه چند میلیون دلاری خریدیم که من ندیدمش اینجا؟ ا و توپو میندازه تو زمین تونا و میگه من فقط کاریو که بهم میگن انجام میدم بهتره با خود تونا صحبت کنید. او که به خاطر کبودی گردنش دستمال کردن بسته به گردنش دست می‌زنه و استرس می‌گیره و بدون هیچ حرفی از اونجا میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بهار + عکس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا