خلاصه داستان قسمت ۱۲۶ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲۶ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۱۲۶ سریال ترکی بهار
دکتر تیمور به همراه اورن و جنیفر میرن به اتاق عمل برای ادامه عمل کورکوت. تو اتاق عمل تیمور از پزشک ارشد بودنش استفاده میکنه و وسیلهای که اورن لازم داره را ازش میگیره و اونو منتظر میذاره وقتی عمل تموم میشه اورن با عصبانیت میره پیش تیمور و بهش میگه دیگه منو کنار دستیارم کوچیک نکن! تیمور بهش میگه یه درس کوچیک بود و میره. همان موقع تانر به او زنگ میزنه و میگه من رسیدم بیمارستان باهام کار داشتین الان وقت دارین؟ اورن خوشحال میشه و میگه هیچ وقت به اندازه الان وقت آزاد نداشتم و ازش میخواد بیاد اتاقش. اونجا بهش میگه که تیمور سمت پزشک ارشد بودن را از من دزدید من انتخاب شده بودم اما با آتویی که داشت باهام معامله کرد که من از پزشک ارشد بودن برم کنار تانر میپرسه یعنی چی؟ اورن میگه اون موقع برادر من یه دستبندی تو بیمارستان پیدا کرد و گذاشته بود تو جیبش چون بچه بود نمیخواستم بره کلانتری و با تیمور معامله کردم اما همون تیمور دیشب از همون فیلمام استفاده کرد و برادرمو تو یکی از بهترین شبهای زندگیش فرستاد کلانتری.
آخر نامردیو کرد! تانر بهش میگه این قضیه بین خودمون باشه تا من هیئت پزشکی رو جمع کنم. بهار جواب آزمایش رو گرفته و میبینه بازم جواب آزمایشش مثبته او به چالا زنگ میزنه و بهش این خبرو میده چالا نمیدونه خوشحال باشه یا برای بهار ناراحت. بهار سپس میره اتاق اورن و بهش خبر بارداریشو میده او شوکه میشه او اول فکر میکنه توهم زده و تو خواب و رویاست اما وقتی میبینه همه چیز واقعیت داره حسابی خوشحال میشه و به بهار میگه که میتونم به جم بگم؟ تنها کسی که میتونم باهاش در میون بذارم این خوشحالیمو اونه! بهار قبول میکنه و فقط ازش میخواد تا بچهها چیزی نفهمن که خودش بعد از تصمیم گرفتنش به اونا بگه او قبول میکنه.
چالا تو مطب زیبایی خودش هست که یکی از مراجعه کنندههاش از تانر میگه که فرم چونشو خراب کرده بود چالا که قبلاً به تانر این حسو داشت که از قبل میشناستش اما یادش نمیاومد بالاخره میفهمه اونو از کجا میشناسه و جا میخوره. هک کردن سایت کارهای آخرشه که همان موقع جم با دیدن پیام اورن سریع بهش زنگ میزنه که ببینه چی شده. او وقتی میفهمه که داره عمو میشه حسابی خوشحال میشه و بهش میگه یعنی من واقعاً لیاقت عمو شدن دارم؟ اورن باهاش حرف میزنه و از ذات خوبش میگه او با شنیدن حرفهای اول پشیمون میشه و سریعاً هک کردن سایتو کنسل میکنه و به دوستاش پیام میده که دیگه به او زنگ نزنن چون دیگه از این کارا نمیکنه. اورن و بهار رفتن وقت بگیرن برای عقد سپس اورن بهار را به خونه میرسونه. بهار وقتی میبینه با مادرش تنهاست از فرصت استفاده میکنه و میگه بیا با همدیگه صحبت کنیم…