خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک شب
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران این سریال خلاصه داستان تمام قسمت های سریال ترکی داستان یک شب را قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال داستان یک شب، که در ابتدا قرار بود با نام سریال شهرزاد منتشر شود، کاری از کمپانی ترکیهای NGM Media است. این مجموعه در ژانر اکشن، درام و عاشقانه ساخته شده است. تاریخ پخش اولین قسمت از سریال ۳ سپتامبر ۲۰۲۴، برابر با ۱۳ شهریور ۱۴۰۳ بود. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۳ از شبکه جم سریز و یه ساعت بعد از جم سریز پلاس بر روی آنتن می رود.
داستان سریال داستان یک شب
خلاصه سریال ترکی داستان یک شب که در وبسایت رسمی این سریال منتشر شده، به شرح زیر است: داستان یک شب درباره عشق غیرممکن کمیسر ماهیر ییلماز به یک دختر عشایر به نام یوروک جانفزا است. یک عاشقانه تماشایی که از فضای جادویی پاموکاله آغاز میشود و تا عمارت آصفبی در استانبول ادامه مییابد. در این روایت پریگونه از داستان عشق ماهیر و جانفزا، ما نیز به تماشای چالشهای این زوج عاشق مینشینیم.
قسمت ۲۵ سریال ترکی داستان یک شب
جان افزا از روی لج ماهر که با دوستش میخواد بره بیرون حاضر شده و به خودش رسیده و به سارا میگه برو حاضرشو تا بریم او بهش میگه آخه کجا بریم؟ جاییو نمیشناسیم بعدشم اگه بریم و اون سلیم دیوونه مارو پیدا کنه چی؟ جان افزا میگه نه اون ما رو به این راحتی پیدا نمیکنه اینجا استانبوله سارا میگه از اون هر چیزی برمیاد.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۴ سریال ترکی داستان یک شب
ماهر و جان افزا با همراهاشون رفتن به خرید نامزدی و همه چیز خریدن سپس وقتی برمیگردن جان افزا و سارا باهم با ذوق خریدارو به عزرا مادر بزرگ جان افزا و مادر ماویچ نشون میدن سپس شروع میکنن به حاضر شدن. از طرفی ماهر هم شروع میکنه به حاضر شدن. عفت با فرمان صحبت میکنه و بهش میگه که پدرت عاصف خان میخواد ماهر با اون دختر ازدواج کنه!…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۳ سریال ترکی داستان یک شب
شب وقتی همه خوابن رشید رفته تو خونه که اورهان بهش زنگ میزنه و میگه که کار منو جور کردی؟ من باید سریع از مملکت خارج بشم! وگرنه ماهر منو لو میدهسه شنبه میخواد اعتراف کنه همه چیزو میگه! رشید میگه درستش میکنم سریع بری! اورهان میگه اینو همش میگی نکنه به دردت میخوره که منو نگه داشتی اینجا!.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲۲ سریال ترکی داستان یک شب
ماهر از یه نفر دیگه میپرسه که میتونن برن دنبال کشتی که راه افتاد؟ او میگه نه نمیشه نیم ساعت طول میکشه تا راه بیوفته ولی من اون دختر و مادربزرگشو دیدم سوار نشدن هنوز رفتن سمت سرویس بهداشتی ماهر میره اونجا اما پیداشون نمیکنه. جان افزا و مادربزرگش سوار تاکسی میشن و از اونجا میرن.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲۱ سریال ترکی داستان یک شب
ماهر دوباره رفته دم در خانه جان افزا و ازش میخواد باهم حرف بزنن اما او میگه من که گفتم نیا اینجا چرا اومدی؟ او باهاش بحث میکنه و با گریه میخواد تا از اونجا بره وقتی ماهر میره جان افزا میره بیرون و ماهر را صدا میزنه اما میبینه او رفته و به خانه برمیگرده و گریه میکنه. شب وقتی میخوابه…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲۰ سریال ترکی داستان یک شب
جان افزا تو حیاط نشسته و به خودش و ماهر و خاطراتشون فکر میکنه مادر ماویچ میره پیشش و میگه قهوه ریختم باهم صحبت کنیم سپس ازش درباره پسرش میپرسه که خبری ازش داره یا نه او یاد همون شبی میوفته که بهش زنگ زده بود و صدای شلیک شنید ولی بهش میگه حتما به خاطر این اتفاق ها یه جا قایم شده.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۹ سریال ترکی داستان یک شب
عاصف حالش بد میشه و سریعا میبرنش به بیمارستان. فرمان از تو بیمارستان به سودا زنگ میزنه و خبر میده که جان افزا دختر کورشاده! سودا شوکه میشه و با عصبانیت میره تو حیاط خونه و با جان افزا دعوا میکنه بقیه اونارو از هم جدا میکنن سپس سودا میگه شماها با چه رویی اومدین اینجا؟ واقعا چجوری روتون شد؟.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۸ سریال ترکی داستان یک شب
تو خونه عاصف همه در حال حرف زدنن درباره وضعیت پیش اومده که ماهر بهشون میگه من و سیلا باهم یه تصمیمی گرفتیم امشب یه نامزدی میگیریم بعد عقد میکنیم اونا جا میخورن و میگن واقعا داری راست میگی؟ به خاطر ما این کارو میکنی؟ ماهر تأیید میکنه و میگه بالاخره به ازدواج فرمالیته ست همگی خوشحال میشن و عفت بغلش میکنه.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۷ سریال ترکی داستان یک شب
ماهر با جان افزا حرف میزنه و بعد از کمی صحبت کردن درباره وضعیت پیش اومده تصمیم میگیرن برن بیرون. سودا با دیدنشون عصبی میشه و میره به عفت میگه که دوباره رفتن بیرون اونا عفت میگه خوب برن! دوباره برمیگردن سپس بهش مدارکی میده و میگه برو اینارو بده به عاصف خان او میگه اینا چیه؟…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۵ و ۱۶ سریال ترکی داستان یک شب
ثریا تو نبود ماهر و جان افزا زنگ میزنه به عفت و بهش میگه که انگشترشو بفرسته تا محمد نیومده او خوشحال شده و میگه ولی نمیتونم بفرستم اگه گم بشه محمد خیلی ناراحت میشه لوکیشن بفرست بیاد دم در خونه تون او قبول میکنه. عفتاز فرصت استفاده میکنه و به سلیم آدرسو میده تا بره اونجا ا.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۴ سریال ترکی داستان یک شب
صالح به ماهر خبر میده که خونه پیدا کرده و باهم میرن تا اونجارو ببینن. ماهر به جان افزا میگه من با صالح میرم بیرون اومدم حرف میزنیم و داستان برج دخترو واست تعریف میکنم. بورسی وقتی از خرید برمیگرده سارا بهش میخواد بگه که مادربزرگ ماهر زنگ زد و همه چیزو گفت بهش که همان موقع رنگ خانه زده میشه.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۳ سریال ترکی داستان یک شب
ماهر و جان افزا به خانه برمیگردن که به عاصف و عفت خبر میدن از طرفی جابر هم با خانواده اش به اونجا میان. ماهر به عاصف میگه پدربزرگ ما وقت زیادی نداریم فردا باید باهم عقد کنیم اونا باهم جا میخورن که همان موقع جابرخان اسم عاصف را جلوی در خانه فریاد میزنه..…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۲ سریال ترکی داستان یک شب
ماهر و جان افزا کنار دریا نشستن و باهم درد و دل میکنن. وقتی به خانه میرن عفت به جان افزا میگه که بره استراحت کنه سپس به ماهر میگه ساعت ۲ شده تا این موقع شب نمیتونی با اون دختر بیرون باشی! این خونه قوانین داره! ماهر میگه بعد از این همه سال پیداتون شده بعد زندگیتو بهم تنگ میکنین خیلی عجیبه! و میره داخل..…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۱ سریال ترکی داستان یک شب
سلیم مادربزرگ جان افزا، سارا و مادرشو تو اتاق زندانی کرده تا اگه جان افزا به هرکدومشون خبری داد متوجه و خبردار بشه. کورشاد به هوش اومده و سلیم تماس تصویری میگیره که کورشاد تو آمبولانسه و ازش میپرسه منو کجا دارین میبرین؟ سلیم میگه یه جای خوب بهش فکر نکن سپس بهش میگه که جان افزا دوباره با اون ماهر فرار کرده کورشاد عصبی میشه.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۰ سریال ترکی داستان یک شب
عاصف میپرسه این دختره کیه؟ ماهر میگه مادرم کجاست؟ آنها میگن گفتیم این دختر کیه؟ ماهر میگه کسی که میخوام باهاش ازدواج کنم اونا جا میخورن و همسر عاصف عفت از حال میره همه دور اون جمع میشن که ماهر میگه اینجا چخبره؟ سپس با جان افزا سمت داخل خانه میرن و ماهر مادرشو صدا میزنه که میبینه تو یه اتاقه که در روش بسته ست..…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۹ سریال ترکی داستان یک شب
سلیم میره پیش ساواش و بهش میگه که جان افزارو ماهر دزدید باید بهم کمک کنی و باهام بیای سارا و مادربزرگ جان افزا با شنیدن این خبر خوشحال میشن. تو مسیر ماهر با جان افزا حرف میزنه و بهش میگه ازت دست نمیکشم جان افزا میگه خدا میدونه وقتی پدرت شهید شد چه عذابی کشیدی! تو چجوری میتونی به من نگاه کنی؟.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۸ سریال ترکی داستان یک شب
سلیم رفته به کلانتری تا از ماهر شکایت کنه رشید میگه به چه دلیل؟ او میگه برای اینکه زن منو دزدیده بوده! رشید میخنده و میگه چه زنی؟ جان افزا که زنت نیست او میگه یعنی چی؟ چی میگی؟ رشید میگه یعنی اون عقد ساختگی بوده قسمتی از عملیات ما بود سلیم شوکه میشه..…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۷ سریال ترکی داستان یک شب
بعد از مراسم سلیم و جان افزا با کورشاد میرن. رشید و ماهر اونارو تعقیب میکنن که تو جاده سلیم و بقیه ماشین ها از هم جدا میشن ماهر دنبال سلیم میوفته و به بقیه میگه ماشینارو تعقیب کنند. رشید به ماهر میگه داری چیکار میکنی؟ از هدف داری دور میشی! با اون دختر چیکار داری تو؟.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۶ سریال ترکی داستان یک شب
اورهان با دیدن فیلم دوربین مداربسته رستوران متوجه میشه که ماهر جان افزارو دزدیده بوده و با خودش میگه این ماهر و رشید دارن چیکار میکنن؟ جان افزا تو حیاط خونه ست که دو نفر یهو دهنشو میگیرن و از اونجا میبرن. او تو ماشین مدام میگه شما کی هستین؟ منو کجا میبرین؟ آنها میگن صبر کن خودت میبینی.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۵ سریال ترکی داستان یک شب
وقتی صبح میشه ماهر جان افزارو از خواب بیدار میکنه و میگه بیدارشو باید بریم جان افزا میپرسه کجا؟ او میگه نمیدونم نمیخوای تا آخر همینجا بمونیم که! سپس راه میوفتن. آنها میرن به پمپ بنزین که جان افزا میگه من برم سرویس او میگه باشه منم تا وقته بنزین میزنم. وقتی جان افزا میره ماهر لوکیشن میفرسته برای کورشاد و میگه دخترتون اینجاست…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۴ سریال ترکی داستان یک شب
ماهر با دیدن کورشاد خودشو کنترل میکنه تا چیزی بروز نده و میرن تو مجلس میشینن. جان افزا با دیدن ماهر جا خورده و منتظر تا سارا بیاد ببینه اون کیه وقتی میاد بهش میگه که کمیسره تازه منتقلش کردن اینجا اسمش ماهر ییلمازه او یاد حرف مادربزرگش درباره ماه و ستاره و خوابی که دیده بود میوفته و خوشحال میشه و میگه یعنی خودشه!.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۳ سریال ترکی داستان یک شب
کورشاد به جام افزا میگه امشب باید بری با اونی که قرار ازدواج کنی شام بخوری تو راه نجات مایی جان افزا میگه یعنی منو میخوای قربانی خودت کنی؟ او میگه این همه سال تو ناز و نعمت زندگی کردی بزرگ شدی که یه روز به دردم بخوری دیگه! الانم برو آماده شو واسه شب جان افزا با گریه میره. شب او آماده شده تا بره سمت رستوران.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲ سریال ترکی داستان یک شب
تو خونه ییلمازها مراسم عزاداری برای کمال پسر گلزار که جوان مرگ شده برگزار شده. تو آشپزخانه به مادربزرگ کمال خبر میدن که گلزار خانم داره اتاق کمال میریزه بهم او میره پیش گلزار و میپرسه چیشده؟ او میگه هنوز هفتم پسرم نشده دارین اتاقشو خالی میکنین؟ تو چی میدونی از درد من؟ مادربزرگ سیلی تو صورتش میزنه.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱ سریال ترکی داستان یک شب
پسر بچه ای با مادر و پدرش رفته به کفش فروشی تا خرید عید کنن اون پسر پدرش باهاش حرف میزنه و ازش میخواد تا کفش تو پاشو به اون پسر بچه ای که داره پیده میفروشه عیدی بده او هم همین کارو میکنه و اون پسر حسابی خوشحال میشه و دست اون مادرو پدرو میبوسه و تبریک عید میده و یه پیده به اون پسر بچه میده و میگه اینم عیدی من و بغلش میکنه و میره.…. برای خواندن ادامه این داستان روی تیتر کلیک کنید.