معنی مدیریت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مدیریت. [م ُ ری ی َ] (ع مص جعلی، اِمص) مدیر بودن. مدیری: مدیریت کل، مدیریت عامل، مدیریت دبستان. رجوع به مدیری و مدیر شود.

فرهنگ معین

(مص جع.) مدیر بودن، مدیری، علم و هنر متشکل کردن، همآهنگ کردن. [خوانش: (مُ یَّ) [ع.]]

حل جدول

مهارت اجرایی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

گردانش، گردانندگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

تدبیر، کیاست، ریاست، تمشیت

فرهنگ فارسی هوشیار

در تازی نیامده راینیتاری سالاری مدیر بودن مدیری.

پیشنهادات کاربران

برنامه ریزی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر