معنی رانج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رانج. [ن ِ] (ع اِ) خرماییست سیاه، نرم و تابان. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج). خرمای املس. (یادداشت مؤلف). یکنوع خرمایی تابان سیاه. (ناظم الاطباء). || جوز هندی. (از اقرب الموارد). جوز هندی، یعنی چارمغز که بهندی اخروت است. (منتهی الارب) (آنندراج). نارگیل است که آنرا جوز هندی گویند. (برهان). جوز هندی که نارجیل نامند. (رشیدی). نارگیل. (داود ضریر انطاکی ص 170) (از شعوری ج 2ورق 3). جوز هندی. (المعرب جوالیقی). نارگیل و جوز هندی. (ناظم الاطباء). جوز.

حل جدول

نارگیل

فرهنگ فارسی هوشیار

نارگیل، گوز هندی چار مغز از گیاهان (اسم) نارگیل نارجیل.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر