معنی مترقی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مترقی. [م ُ ت َ رَق ْ قی] (ع ص) افزون شونده. (آنندراج) (غیاث). بالا رفته. (ناظم الاطباء). صعود کننده. بالا رونده: و بخار نطفه از اوعیه ٔ منی به مصعد دماغ مترقی شد. (سندبادنامه ص 177). همواره در مدارج علو و معارج سمو متصاعد و مترقی باد. (سندبادنامه ص 216). و رجوع به ترقی شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ رَ قِّ) [ع.] (اِفا.) پیشرفته، رشد کرده.

فرهنگ عمید

دارای گرایش به پیشرفت، پیشرفته،
دارای حرکت روبه‌بالا،

حل جدول

پیشرفته، دارای پیشرفت و رشد

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

پیشرفته

کلمات بیگانه به فارسی

پیشرفته

مترادف و متضاد زبان فارسی

پیشرو، ترقی‌خواه، توسعه‌یافته، راقی، راقبه،
(متضاد) عقب‌افتاده، عقب‌مانده

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ افزون شونده، بالا رونده، پیشرونده پیشرفته (اسم) افزون شونده. ‎، بالا رونده، پیشرفت کننده: کشور های مترقی جهان، ترقی خواه: سیاستمداری مترقی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر