معنی تالاب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تالاب. (اِ) تال. (برهان). آبگیر و استخر را در هند تالاب گویند. (فرهنگ نظام). آبگیر و استخر وبرکه. (ناظم الاطباء). استخر. (برهان). غدیر. کول.

فرهنگ معین

(اِ.) آبگیر، استخر، برکه.

فرهنگ عمید

جایی که آب رودخانه یا باران جمع شود، آبگیر، حوض، استخر، برکه،

حل جدول

آبکند

ژی

آبگیر

مترادف و متضاد زبان فارسی

آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه،
(متضاد) جوی، نهر، رود

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) محلی که آبهای رود خانه ها و چشمه ها و احیانا آب باران در آنجا جمع شود و راکد بماند آبگیر استخر برکه. آبگیر، استخر، برکه

پیشنهادات کاربران

مرداب

مرداب، لجنزار ،ابگیر

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر