معنی کارکشته در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کارکشته. [ک ُ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) مجرب. ورزیده. پخته. سخت آزموده. سخت مجرب به علت بسیار ورزیدن آن. ماهر به کثرت عمل. عظیم آزموده. نیک آزموده. مذلله در عمل. ذلول. کارشکسته. باآزمون. در کار نهایت ممارست و عمل داشته. آموخته. جاافتاده. مُمَرَّن. مارِن.

فرهنگ معین

(کُ تِ یا تَ) (ص مف) (عا.) مجرب ورزیده.

فرهنگ عمید

باتجربه، کارآزموده،

حل جدول

ماهر، زبردست

مترادف و متضاد زبان فارسی

آزموده، خبره، ماهر، مجرب، ورزیده

فرهنگ فارسی هوشیار

مجرب، ورزیده، پخته، ماهر

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر