معنی تلان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تلان. [ت َ] (اِ) تالان و تاراج و غارت و یغما. (ناظم الاطباء).

تلان. [ت َ] (ع ق) اکنون. اصل آن، الان است و «ت » را بر آن افزودند چنانکه در تحین. (منتهی الارب). الان و اکنون. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). وصلینا کمازعمت تلانا؛ ای الان. (اقرب الموارد).

فرهنگ معین

(تَ لّ) (ص.) بسیار فربه، چاق.

فرهنگ عمید

چاق، بسیارفربه، تنومند،

حل جدول

با ناز و با افاده چنان که گویند فلانی پس از غلبه بر حریف تلان از میدان برگشت.

با ناز و با افاده چنان که گویند فلانی پس از غلبه بر حریف تلان از میدان برگشت

گویش مازندرانی

خرامان، چاق، فربه

فرهنگ فارسی هوشیار

چاق

فرهنگ عوامانه

یعنی با ناز و با افاده چنان که گویند فلانی پس از غلبه بر حریف تلان از میدان برگشت.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری