معنی مسی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مسی. [م َس ْی ْ](ع مص) بیرون آوردن نطفه از زهدان ناقه و پاک کردن رحم را.(از منتهی الارب)(آنندراج). خارج ساختن نطفه از رحم و فرزند از شکم.(تاج المصادر بیهقی). || لاغر گردانیدن شتران را.(از منتهی الارب)(آنندراج). || نرم رفتن و کم رفتن.(آنندراج)(از ناظم الاطباء)(منتهی الارب). || به دست مالیدن و پاک کردن چیزی را. || برکشیدن هر چیزی که باشد.(آنندراج)(از ناظم الاطباء).

مسی. [م ِس ْی ْ / م ُ](ع اِ) شبانگاه.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(دهار)(مهذب الاسماء).

مسی. [](اِ) به هندی کاکنج است و در بعضی بلاد اطریلال را به این اسم خوانند.(تحفه ٔ حکیم مؤمن).

مسی. [م ِ](ص نسبی) منسوب به مس. از جنس مس. ساخته شده از مس. || گونه ای رنگ سرخ مانند رنگ مس. به رنگ مس. مسی رنگ. || مس فروش. مسگر. || یک قسم سَنونی معمول هندوستان که رنگ میکند دندانها را.(ناظم الاطباء).

مسی ٔ. [م ُ](ع ص) ج، مسیئون. بدکردار و گناهکار و محروم.(ناظم الاطباء).بدی کننده و گناهکار.(فرهنگ نظام). بدکردار.(دهار)(مهذب الاسماء). بدکردار. بدافعال.(از غیاث). بدکار. تباهکار. تبهکار. بدکاره. بزه کار. بزه مند. عاصی. مذنب. مجرم. آثم. اثیم. بدکنش. بدکننده، مقابل محسن.(یادداشت مرحوم دهخدا).

فرهنگ عمید

به رنگ مس، زرد مایل به قرمز،
تهیه‌شده از مس،

بدکردار، گناه‌کار،

حل جدول

زرد مایل به قرمز

ساخته شده از مس

مترادف و متضاد زبان فارسی

از جنس مس، مسین،
(متضاد) زرین، سیمین، آهنین، پولادین

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) منسوب به مس ساخته از مس: ظروف مسی. مسیحادم. آنکه دمش همچون عیسی مسیح باشد درزنده کردن مردگان و علاج بیماران.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری