معنی رمنده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رمنده. [رَ م َ دَ / دِ] (نف) رم کننده. آنچه یا آنکه خوی رمیدن دارد. جانور رموک: اوابد؛رمندگان. (ربنجنی). رجوع به رمیدن شود:
رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید.
فردوسی.

فرهنگ عمید

آن‌که می‌ترسد و می‌گریزد، رم‌کننده،

حل جدول

گریزان، رموک، نافر

مترادف و متضاد زبان فارسی

گریزان، نافر، وحشی، رموک

گویش مازندرانی

رم کننده

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) آنکه رم کند کسی که بترسد و بگریزد، آنکه به سبب نفرت احتراز کند.

پیشنهادات کاربران

وحشی طبع

رمان

شمنده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر