معنی گندم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گندم. [گ َ دُ] (اِ) پهلوی و پازند گنتم، معربش جندم (در: جوزجندم)، کردی گَنم، افغانی قنوم، وخی قیدیم، سنگلیچی و منجی غندم، سریکلی ژندم، ژندوم، شغنی ژیندم، یودغا قدوم، بلوچی گندیم، و رجوع شود به هوبشمان. گیلکی، فریزندی، یرنی و نطنزی گندم، در دیه های گیلان گندم، سمنانی گوندوم، سنگسری گنوم، سرخه یی گونم، لاسگردی گندم، شهمیرزادی گندوم. گیاهی است از تیره ٔ غلات، یکساله، با ساقه ٔ نازک بندبند و توخالی. برگهای بی دمبرگ ولی نیام دار آن ساقه را در محل گره ها میپوشاند. گل گندم از سنبله هایی تشکیل یافته که شامل سنبله های کوچکتر می باشند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). معروف، و دل چاک از صفات اوست. (آنندراج). اَسْمَران. سَمْراء. (منتهی الارب). ام ّالطعام. (آنندراج). بُرّ. بَغیث. گندم و گندم مخلوط به جو. تُربیَّه. حِنطه. طَعام. فوم. قَمح. مُغثَمَر. گندم ناصاف و نابیخته. نَضم. گندم گرد و پر. نَصیل. گندم صاف. (منتهی الارب). اقسام مختلف گندم که بطورکلی در ایران زراعت میشود عبارت است از: گندم ساتی ووم، تریتیکوم، پوالوس یا گلابرس، موتی کوس و اریس تس. غالباً در ایران گندم را بطور مخلوط میکارند. گندم خوشه سفید، گندم قرمز، سیاه، سخت یا نرم بدون هیچ رعایتی نه از نظر مقاومت با حشرات و نه از حیث نتیجه و حاصل آن نسبت به منطقه ای که کاشته میشود، بطورکلی گندم را در پاییز میکارند و کود به آن نمیدهند، در جلگه ها آن را آبیاری میکنند و در تپّه ها و دامنه هایی که در پای کوه ها واقع شده است بطور دیم زراعت میشود که حاصل آن معمولاً کمتر از نوع قبلی است. در سالهائی که باران کمتر میبارد، گندم دیم خوب به عمل نمی آید. گندم را در بهار نیز میکارند و نام آن را گندم بهاره میگذارند. اگر خشکسالی و آفت نباشد برداشت حاصل گندم بطور متوسط در هر جریب از چهل وپنج تا پنجاه من است و تقریباً هر تخم آن هفت تا هشت تخم میدهد. بعضی نواحی ایران از این قاعده مستثنی است مانند اراضی سیستان و خوزستان که در این نواحی هر تخمی هفتاد تا هشتاد تخم میدهد. آفات گندم عبارت است از: زنگ، سن وملخ که گندم را به کلی نابود میسازد. (از جغرافیای اقتصادی کیهان صص 89- 92). گندم معمولی (تریتیکوم وولگاره). ساقه اش توخالی و دانه هایش برهنه است. رقمهای مختلف آن از روی طول سنبلچه و پرپشتی آنها و ریش و رنگ گل برگ (سفید و قرمز) و رنگ دانه (سفید، نخودی، قهوه ای، قرمز) تشخیص داده میشود. رقمهای معروف گندم معمولی عبارتند از کله گنده و گندم پروانه و گندم بردو و گندم شیشه که زودرس است و از سرما عاجز نیست لیکن محصولش نسبتاً کم و بالای ساقه اش توپر است. دانه هایش مانند شیشه شکننده است و عموماً زرد و گاهی هم بنفش رنگ میباشد و جزء گندمهای ریشدار است. گندم غلافی برخلاف گندم معمولی دارای جلد یا غلاف میباشد و به آسانی از غلاف خود بیرون نمی آید. گندمهای معروف ایران که از جنس گندم معمولی میباشد عبارتند از ساری بوغذای تبریز که نسبتاً زودرس است، گندم قرقلچک که نه زودرس و نه دیررس میباشد و گندم خرقانی و کوسه و فراهان و حنایی که دیررس میباشد. نقاط مهم گندم خیز ایران عبارتند از آذربایجان، خراسان، طهران، همدان، عراق، فارس، اصفهان و کرمانشاهان.
شرایط نمو گندم: گندم در نقاطی خوب نمو میکند که لااقل حرارت متوسط سالیانه ٔ آنها 75 و 3 درجه و حرارت متوسط تابستانشان 14 درجه ٔ سانتیگراد باشد. گندم بهاره تمام مراحل نشو و نمای خود را در بهار و تابستان طی می نمایند درصورتی که گندم پائیزه یک مرحله عمر خود را در پائیز طی کرده است. هرگاه گندم پائیزه را در بهار بکارند سبز میشود، لیکن نموّش کامل نشده محصول نمیدهد. بالعکس اگر گندم بهاره را پائیز بکارند با سرمای زمستان مقاومت نکرده منهدم میشود لیکن گندم رقمهایی هم دارد که پائیزه - بهاره هستند یعنی هم میتوان بذر آن را در پاییز و هم در بهار کاشت محصول هر دو خوب و یکسان است. در جلگه یعنی نقاطی که بهارزود گرم میشود و تابستان خیلی گرم و کم باران است و در اراضی سبک شنی گرم، گندم زودتر از معمول میرسد درصورتی که در نواحی مرطوب سواحل دریا یا نقاط سردسیر کوهستانی و در اراضی سنگین رسی محصول گندم دیرتر به دست می آید. هرگاه بذر گندم وقتی سبز شود که هوا سرد باشد (8 درجه ٔ سانتیگراد)، بعدها در برابر سرما مقاومت خواهد کرد و بالعکس اگر موقع سبز شدن آن هوا گرم باشد (18 درجه) در مقابل سرما مقاومتش کمتر خواهد بود. سرمای اواخر بهار نمو گندم را به تأخیر می اندازد و اگر در این موقع هوا مرطوب و مه دار بشود آفت زنگ وگرده به گندم میزند. زمین گندم، زمین رسی و رسی شنی است که سیاه خاک داشته باشد. اراضی باطلاقی و شن سبک به درد زراعت گندم نمیخورد.
گردش زراعتی: بعد از آیش، گندم خوب میروید مخصوصاً در نواحی خشک زیرا زمین آیش بیشتر از زمین کاشته رطوبت در خود نگاه میدارد. علاوه بر این میتوان قبل از گندم در مزرعه منداب، شلغم روغنی، باقلا، ماش، توتون و شاهدانه کاشت. بعد از برداشت محصول شبدر و ذرت سبز علوفه ای هم ممکن است به زراعت گندم مبادرت کرد لیکن در زمین کتان زراعت گندم چندان مناسب نیست و بدترین گردش زراعتی گندم زراعت گندم بعد از گندم یا سایر نباتات غله ای قبل یا بعد از آن است.
تهیه ٔ زمین: زمین گندم باید فاقد علف هرز باشد و قبل ازکشت بذر باید آخرین شخم را به زمین زد. بعد از برداشت محصول شلغم روغنی و منداب وقت کافی برای شخم مکررسطحی و عمیق هست درصورتی که زمین شبدر پرعلف باشد چند شخم به زمین میزنند لیکن اگر پوک و کم علف باشد یک شخم کافی است. بعد از برداشت محصول علوفه ای سبز، اگروقت باشد دو تخم و اگر نباشد یک تخم به زمین زده بعد به کشت بذر گندم اقدام مینمایند، هرگاه گندم را پس از درو نباتات وجینی بکارند یک شخم کافی است بعد ازچغندر و سایر نباتات ریشه بلند، شخم سطحی میزنند لیکن بعد از نباتات ریشه کوتاه شخم عمیق باید زد. عموماًبه زراعتهای قبل از گندم کود میدهند و گندم از پوسیده ٔ آنها استفاده میکند.
بذر گندم: دانه هایی که برای بذر انتخاب میشود باید سنگین باشد. گندم بذر را بهتر آن است که مطابق معمول بکوبند نه به وسیله ٔ ماشین خرمنکوب زیرا ماشین به گندم خراش میدهد و بعضی از دانه ها را میشکند. قسمتی که شکسته به کار بذر نمیخورد چون سبز نمیکند و قسمتی که خراش خورده، اگر ضدعفونی بذر لازم شود، به واسطه ٔ نفوذ دوا فاسد میشود. بذرکاری پاییزه باید زود شروع شود زیرا گندم پاییزه که 10 تا 12 روزپس از کشت سبز میشود باید قبل از شروع سرما جوانه بزند و یک مرحله ٔ عمر خود را طی کند. جوانه زدن و نموگندم در حرارت متوسط 9 درجه و سبز شدن بذر آن در 5 درجه متوقف میگردد. علاوه بر این بذری که زود کاشته شود (هراکش) از سرمای زمستان ایمن بوده و محصولش هم زیاد خواهد شد. بذر بهاره را هم باید حتی الامکان هراکش کاشت. مقدار بذری که برای پاییزکاری و بهاره کاری به طور دست پاش و با ماشین بذرافشان جهت هر یک هکتار زمین (ده هزار متر مربع) لازم است از این قرار است:
بذر، دست پاش، با ماشین بذرافشان گندم پاییزه، 160- 130 کیلوگرام، 115- 150 کیلوگرام.
گندم بهاره، 170- 230 کیلوگرام، 150- 180کیلوگرام. درصورتی که زمین نمناک باشد بذر گندم را 4سانتیمتر ولی در اراضی سبک که نسبتاً خشک است 5 تا 6 سانتیمتر زیر خاک میکنند. فاصله ٔ دو ردیف را در کشت با ماشین در حدود 15 سانتیمتر میگیرند. در نواحی خشک و دیم فاصله را زیادتر میگیرند. بذر دست پاش را درصورتی که زمین مرطوب باشد با دندانه زیر خاک میکنند ودر اراضی خشک با گاوآهن بذر.
پرستاری گندم: در زمستان بر اثر یخ زدن و سرد و گرم شدن زمین مقداری از گندمها ریشه کن میشود. باد هم به این مسأله کمک میکند. بنابراین در بهار باید همین که مزرعه گاو آمد به زمین غلطک بزند تا علاوه بر جابه جا کردن و خاک دادن به ریشه های مزبور سله ٔ زمین هم بشکند. خوابیدگی گندمها هم به زودی مرتفع شده دوباره به حالت اول برمیگردد. درصورتی که بر اثر کثرت بذر و پرپشتی حاصل و وزش باد یا فشار رگبار گندم بخوابد و دیگر بلند نشود میتوان قبل از زمستان یا در میان زمستان یا اوایل بهار وقتی که هوا خشک است مزرعه را سرچر کرد یعنی گله ٔ گوسفند را در آن رها کرده با سرعت تمام آن را راند تا گوسفندان گندم را از ته نکنند. در بهار به جای سرچر ممکن است سر حاصل را (درصورتی که گندم 30 سانتیمتر ارتفاع داشته باشد) با داسقاله یا داس زد و اگر ارتفاع آنها 15 سانتیمتر باشد با ماشین علف دروکن یک دسته سر آنها را زد و یا آنکه به وسیله ٔ دندانه های بران گندم را تنک کرد. هرگاه گندم پاییزه از زمستان قوی و سالم نرهد باید کود طویله ٔ پوسیده به آن داد و روی آن دندانه زد تا پاجوش بزند.
آفات گندم: آفات قارچی گندم عبارتند از زنگ، سیاهک، سیاه دانه، گرده و آفات حیوانیش موش صحرایی، سوسک طلایی، کرم چغندر، سوسک غله، زنبور غله، مگس گل، غنج خاکستری، شته ٔ برگ، پاحبابیها، سن و ملخ...
آبیاری: آبیاری گندم البته بسته به محل و آب و هوا و جنس زمین و نوع گندم است لیکن بطورکلی میتوان گفت که گندم آبی را 3 تا 6 مرتبه یا بیشتر آب میدهند. اولین آب را که در پاییز قبل از شروع زمستان میدهند خاک آب گویند. اول بهار هم درصورتی که زمین خشک باشد یک آب بهاره داده میشود. در موقع گل هم آبی موسوم به گل آب به زراعت میدهند. در وقت دانه بستن آب دیگری معروف به دانه آب و برای آخرین دفعه مرگ آب داده میشود.
درو: هر وقت دانه های سنبل بست و سفت شد موقع درو رسیده است. در ایران محصول خوب است وقتی یک تخم 8 تا 10 تخم بدهد. کمتر از آن متوسط و بیشتر از آن خیلی عالی است بنابراین اگر به طور متوسط در هر جریبی 50 من بذر بکارند و پنج خروار از آن محصول بردارند کاملاً راضی هستند. در اروپا از یک هکتار زمین لااقل 780 تا 1000 و به طور متوسط 1300 تا 1800 و اکثر از 1950 تا 4800 کیلوگرام محصول گندم برمیدارند یعنی به طورکلی اقل محصول (در زمینهای پست نامرغوب) دو خروار و نیم و اکثر محصول 16 خروار است. محصول کاه یک جریب از 1800 تا 3000 و 8000 کیلوگرام است. به طورکلی باید در نواحی خشک برای صد کیلوگرام دانه دویست کیلوگرام کاه و کلش حساب کرد و در نواحی مرطوب حتی 250 تا 330 کیلوگرم است. گندم بهاره محصولش کمتر و متغیرتر از گندم پائیزه است به طوری که محصول گندم بهاره یک هکتار زمین 700 تا 1000 و 2500 کیلوگرام (حداقل 2 خروار و سی من، حداکثر 8 خروارو سی من) و محصول کاه آن 1000 تا 2000 و 4000 کیلوگرام میباشد. (از فرهنگ روستایی تقی بهرامی صص 1040 -1043). و رجوع به ذیل گندمیان و گیاه شناسی گل گلاب صص 292- 294 شود:
از تو دارم هر چه در خانه خنور
وز تو دارم نیز گندم در کنور.
رودکی.
زمانی بدین داس گندم درو
بکن پاک پالیزم از خاک [خار و؟] خو.
اسدی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی).
به دانه ٔ گندم اندر چیست کو مر خاک و سرگین را
چنین کرده ست کو را کس همی زین دو نپندارد.
ناصرخسرو.
تو آن گندم نمای جوفروشی
که در گندم جو پوسیده پوشی.
نظامی.
باآنکه خداوندرحیم است و کریم
گندم ندهد بار چو جو می کاری.
مولوی.
- جوگندم، جوی که به گندم شباهت دارد، و ابوریحان نویسد: خندروس به نزدیک اطبا گندم رومی را گویند و در لغت سلت را خندروس گویند و معنی سلت به پارسی جوگندم باشد یعنی جوی که به گندم شباهت دارد. (از هرمزدنامه ٔ پورداود ص 143 حاشیه ٔ1).
- دیوگندم. رجوع به همین کلمه شود.
- گل گندم. رجوع به همین کلمه شود.
- گندم آب، گندم او، در چهارمحال اصفهان، مقداری گندم که در آب ریخته و پس از یکی دو روزآب آن را چون غذا یا دوا به بیمار دهند. (یادداشت مؤلف). در حاشیه ٔ مثنوی چ علاءالدوله نوشته شده است، صافی گندم که جزو بدن میشود: و اگر بیمار از ماءالعسل نفور باشد و یا اگر اسهال از حد میگذرد به عوض ماءالعسل کشکاب یا گندم آب باید داد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
معده ٔ خر که کشد در اجتذاب
معده ٔ مردم جذوب گندم آب.
مولوی.
- گندم آرد، گندمی که آن را به صورت آرد درمی آورند.
- گندم او. رجوع به گندم آب شود.
- گندم بَرج، در اصطلاح اهل چهارمحال، گندم خرددانه ٔ مایل به سرخی کم بها. (یادداشت مؤلف).
- گندم برشته، گندم بوداده ٔ بر تاوه تفته بی روغن و آب: مثل گندم برشته ٔ؛ سخت بی تاب، سخت متأثر و متألم و با خشم و غضب، مرادف: مثل اسفند بر آتش.
- گندم خوردن، بی فرمانی کردن.
- || خوار گشتن.
- || بیرون شدن.
- || فریب خوردن. (مؤید الفضلاء).
- گندم دراز چگل، نوعی گندم که ریشه های سنبلش از گندمهای دیگر درازتر است.
- گندم دیوانه، یک نوع دانه ٔ معروف به تلخ دانه که تلخک نیز گویند. (ناظم الاطباء). دَنَقه. دَوسَر. زِن ّ. سُعّ. سَعیع. سِنف. شالَم. شَولَم. شَیلَم. (منتهی الارب).
- گندم رومی، خندروس. رجوع به همین کلمه شود.
- گندم سیاه،قره باش. نوعی گندم که در نقاط مرطوب میروید و دانه های آن دارای نشاسته ٔ زیاد است و در ممالکی که گندم به عمل نمی آید آن را به جای گندم آرد مصرف میکنند. (از گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 272). گندم سیاه از فامیل پولی گوناسه و اصلش از منچوری است. دانه ٔ گندم سیاه معمولی سیاه است لیکن رقمی هم دارد که رنگش خاکستری می باشد. از گندم سیاه آرد، الکل و غذاهای آردی تهیه میشود و دانه ٔ آن را به مرغان پرواری میدهند. گندم سیاه در اراضی شنی و رسی به خوبی میروید لیکن اراضی آهکی برای زراعت این نبات مناسب نیست. در گردش زراعتی هم بعد از هر زراعتی میتوان این نبات را کاشت، در نقاط گرمسیری میتوان پس از شخم کاه بن به کشت گندم سیاه پرداخت. هرگاه به طور دست پاش بکارند 70 الی 100 و چنانچه با ماشین کاشته شود 40 الی 20 کیلوگرام بذر برای هر جریبی لازم است 5 الی 8 روز پس از کاشت دو برگ دانه سبز میشود. سرما زود به نبات گندم سیاه لطمه وارد میسازد. پس از آنکه بذر کاشته شد رطوبت زیادی لازم ندارد. بیشتر آب مورد احتیاج آن از موقعی است که سومین برگش درآمده تا کمی قبل از گل کردن آن. از این به بعد هم به آب چندان احتیاجی ندارد. بیشتر آفاتی که در غلات پیدا میشود در زراعت این نبات هم دیده میشود، مانند سیاهک، زنگ، سوسک طلایی و غیره. پس از آنکه اکثر دانه های گندم سیاه قهوه ای تند شدند بدون ملاحظه ٔاینکه هنوز مقداری گل به بوته های آن باشد باید عمل درو را شروع کرد. محصول دانه ٔ آن در حدود 1100 و محصول کاه آن 1000 تا 3500 کیلوگرام است. (از فرهنگ روستائی ص 1044).
- گندم سینه، شکافته سینه:
هرکه به یک جو خلاف سینه ٔ او جست
باد به تیغ زمانه گندم سینه.
سوزنی.
- گندم کرمانی، رشته فرنگی که ورمیسل گویند. (ناظم الاطباء).
- گندمکه، گندم مکه. رجوع به همین کلمه شود.
- گندم مصری، بلال. ذرت. گندم مکه. رجوع به گندم مکه و ذرت شود.
- گندم مکه، صنفی از حبوب شبیه به گندم است. نان آن شیرین تر از گندم و طعام اهل صفا است و بسیار از آن خورند، و آن را به عربی عَلَس گویند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). گندمکه. گندم مکی. گندم مصری. ذرت. بلال. مؤلف هرمزد آرد: در گیلان ذرت را باباگندم گویند، همچنین مکابج (= برنج مکه) خوانند. در آذربایجان «ذرت » را مکه نامند. در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده: «ذره ٔ مکه خندروس است ». در مخزن الادویه که در هند نوشته شده گوید: «خندروس و آن را خالادن و به فارسی دزه ٔ مکه وبه عربی حنطه ٔ رومیه و در تنکابن گندم مکه و به هندی جوار نامند». شک نیست که مکه و مکا در لهجه ٔ آذربایجانی و گیلکی همان «مکه » است که در تحفه ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویه یاد گردیده است. در منتهی الارب آمده: «علس و نوعی از گندم دوگانه در یک غلاف و آن گندم صنعاست و گندم مکه نیز گویند». در برخی از فرهنگهای فارسی گندم مکه یاد شده و عربی آن علس دانسته شده که یک گونه گندم است. مکه ندانستم چه لغتی است، در زبانهای هند هم ریشه و بن آن دانسته نشده است. در بسیاری از زبانهای رایج کنونی هندوستان چنانکه در هندی و بنگالی و مراتی و تامیل و تلوگو (دو زبان در اویدی در جنوب) مکه و مکای و مکی و موکه و مکه گویند... (پورداود هرمزدنامه ص 142 و 143 مقاله ٔ ذرت).
- گندمی رنگ، به رنگ گندم. سیاه چهره:
بر آن گونه ٔ گندمی رنگ او
چو مشک سیه خال جوسنگ او.
نظامی.
- گوزگندم، جوزجندم.رجوع به همین کلمه شود.
- امثال:
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو.
مولوی (از امثال و حکم ج 3 ص 1326).
نظیر:
ما را صنما همی بدی پیش آری
از ما تو چرا امید نیکی داری
رو رو جانا همی غلط پنداری
گندم نتوان درود چون جو کاری.
(قابوسنامه، از امثال وحکم ج 3 ص 1327).
آن قدر با تن مدارا کن که جان صافی شود
گندمت را پاک کردی پای بر غربال زن.
صائب (از امثال و حکم ج 3 ص 1326).
گندمت چون آرد شد در آسیا لنگر مکن.
صائب (از امثال و حکم ج 3 ص 1326).
گندم خوردیم از بهشت بیرونمان کردند؛ به طنز، گناهی را مرتکب نشده ام تا مستوجب عتاب یا پنداشتی باشم.
خدایگانا گندم نخورده چون آدم
برون فتادم ناگه ز روضه ٔ رضوان.
سیدحسن غزنوی (از امثال و حکم ج 3 ص 1326).
گندم که سه پایه بست اندر تا پوست، بعد از سه شاخ شدن ریشه کمتر آفت و آسیبی به گندم رسد. (امثال و حکم ج 3 ص 1326).
گندم نما و جوفروش، نظیر: ارزن نما و ریگ پیما. (امثال و حکم ج 3 ص 1327).
نان گندم شکم پولادین میخواهد.
خدا میان گندم خط گذاشته است.
مثل گندم، برهنه:
چو گندم است برهنه رهی ز کسوت عقل
از آن به عشوه ٔ امّید در جوال شده ست.
رضی الدین نیشابوری (از امثال و حکم ص 1480).
مثل گندم روی تابه، سخت در اضطراب. رجوع به گندم برشته شود.
بی آرد میشود به سوی خانه زآسیا
آنکو نبرد گندم چون بآسیا شده ست.
ناصرخسرو.
گندم به هم نرسد جو غنیمت است، نظیر:
دستت چو نمیرسد به کوکو
شفنه پلو را فروکو.
(فرهنگ عوام).
|| وزنی معادل بیست ویک گرم.

فرهنگ معین

(گَ دُ) (اِ.) گیاهی است یک ساله، علفی با ریشه افشان و ساقه میان تهی که از آرد آن برای پختن نان استفاده می شود.

فرهنگ عمید

نوعی دانۀ کوچک سرشار از نشاسته که غذای اصلی انسان است و از آن آرد و نان تهیه می‌کنند،
بوتۀ این گیاه برگ‌های بلند و باریک دارد و هر ساقۀ آن دارای سنبله است،

حل جدول

اگ، قمح

اگ، قَمح

از غلات

اگ

قمح

آگ

قمح

مترادف و متضاد زبان فارسی

حنطه، حنط، غله

گویش مازندرانی

گندم

فرهنگ فارسی هوشیار

یکی از غلات که از آرد آن نان درست میکنند و یکی از غذاهای اصلی انسان است

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری