معنی ناره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ناره. [رَ / رِ] (اِ) زبانه ٔ ترازو و زبانه ٔ قپان. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). رمانه ٔ کپان. (صحاح الفرس). شاهین ترازو (شعوری):
ز بس برسختن زرش بجای مادحان هزمان
ز ناره بگسلد کپان ز شاهین بگسلد پله.
دقیقی.
چون بود راستی معدلتش
چه برآید ز پله و ناره.
شمس فخری.
رجوع به ناره شود. || سنگی که از قپان می آویزند بجهت وزن کردن اجناس. (رشیدی) (از برهان قاطع) (از آنندراج).سنگ وزن قپان یک کفه ای. (فرهنگ نظام). سنگ قپان. (ناظم الاطباء). شاقول قنطار. (شعوری):
زیر کسان آنگه چون دانگ سنگ
خایه همی دارم چون ناره ای.
سوزنی.
زین مناره شکل ایری خایگان چون ناره ای.
سوزنی.
باری بهر حساب که خواهی سر عدوت
آویخته ز جائی چون ناره از کپان.
کمال اسماعیل.
این بارکش دل من چون آهن است گوئی
تا چند از حسابت دروا چو ناره باشد؟
کمال اسماعیل (از آنندراج).
|| ریسمان گنده را نیز گویند. (برهان). ریسمان گنده. (آنندراج) (انجمن آرا). ریسمانی گنده [کلفت] بود. (جهانگیری) (فرهنگ نظام). شاید لفظ هندی اشتباه بفارسی شده. در اردو ناژه باژاء هندی به معنی بند زیر جامه و مانند آن است 0 (از فرهنگ نظام). ریسمان گنده. (ناظم الاطباء) (رشیدی). بند چادر. طناب. || به معنی ناله و زاری هم آمده است. (برهان قاطع). بدل ناله. (آنندراج) (انجمن آرا). در زبان ولایتی مازندران مبدل ناله است. (فرهنگ نظام). مرادف ناله، ناریدن یعنی نالیدن. (از فرهنگ رشیدی). ناله و زاری. (ناظم الاطباء). تلفظی در ناله و زاری. (حاشیه برهان قاطع چ معین).

فرهنگ معین

(رِ) (اِ.) زبانه ترازو، سنگ ترازو.

(رَ یا رِ) (اِ.) ناله، زاری.

فرهنگ عمید

زبانۀ ترازو یا قپان،
سنگ قپان،

حل جدول

زبانه ترازو

سنگ قپان

سنگ قلیان

گویش مازندرانی

ناله – صدای ناله ی بیمار

فرهنگ فارسی هوشیار

سنگ قپان

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری