معنی قبله در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قبله. [ق ِ ل َ] (اِخ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. در 2000 گزی جنوب باختر شیراز واقع و موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. 175 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، چغندر و صیفی و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی به شیراز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

قبله. [ق ِ ل ِ] (اِخ) دهی از بخش چوار شهرستان ایلام. 23000 گزی باختری چوار و 22500 گزی باختری راه شوسه ایلام به شاه آباد. کوهستانی، سردسیر. سکنه ٔ آن 85 تن است. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی قالی بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

قبله. [] (اِخ) دهی از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. در 48هزارگزی شمال باختری راه کوهدشت و 48هزارگزی شمال باختری اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل است. محصولات آن غلات و تریاک و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی سیاه چادربافی است. ساکنین از طایفه ٔ گراوند وچادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

فرهنگ معین

(قَ لَ یا لِ) [ع. قبله] (اِ.) نوعی از مهره که بدان مردان را بند کنند و نیز به جهت دفع چشم زخم بر گردن اسب بندند.

(قُ لَ یا لِ) [ع. قبله] (اِ.) بوسه.

(قِ لَ یا لِ) [ع. قبله] (اِ.) جهتی که هنگام نماز خواندن به آن رو می کنند.

فرهنگ عمید

جهت خانۀ کعبه در شهر مکه که مسلمانان رو بدان نماز می‌خوانند،
سمتی که هنگام گزاردن نماز به آن رو می‌کنند،
کعبه، خانۀ کعبه،

بوسه، ماچ،

حل جدول

سوی نمازگزار

سوی نماز گزار

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

پرستش سو، نمازسوی

مترادف و متضاد زبان فارسی

کعبه، پرستشگاه، عبادتگاه، معبد، پیشوا، مهتر، جهت، سمت، سو، روبرو، مقابل، جنوب، روش، طریقه

فرهنگ فارسی هوشیار

جهتی که روی بدان آورند در نماز، کعبه شریف، سجده گاه، طریقه، روش

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری