معنی رجا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رجا. [رَ] (ع اِ) رجاء. امید. (دهار) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). امیدواری. (دهار). مقابل یأس. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توقع. چشم داشت. آرزو. مخت. (ناظم الاطباء):
کاروان ظفر و قافله ٔ فتح و مراد
کاروانگاه به صحرای رجای تو کند.
منوچهری.
خواهی که بخت و دولت گردند متصل
با نهمت تو هیچ مکن منقطع رجا.
مسعودسعد.
ایام تو در شاهی تاریخ هنر گشت
آثار تو در دانش فهرست رجا شد.
مسعودسعد.
خواهند ز تو امن فزع یافتگان زآنک
در ظلمت و در خوف چراغی و رجایی.
خاقانی.
الوداع ای دلتان سوخته ٔ درد فراق
در شب خوف نه در روز رجائید همه.
خاقانی.
پیش تیرش آهوان را از غم ردّ و قبول
شیر خون گشتی و خون شیر آن ز خوف این از رجا.
خاقانی.
به دیماه غم آتش غم سپر کن
که اینجا ربیع رجایی نیابی.
خاقانی.
نه ادریس وارم به زندان خوفی
که در هشت باغ رجا می گریزم.
خاقانی.
نه از جایی رجایی و نه مهربی را مطلبی و نه دستگیری را تدبیری. (ترجمه تاریخ یمینی).
درد کو تا در دوا خواهم رسید
خوف کوتا در رجا خواهم رسید.
عطار.
چون نه خوفت بماند و نه رجا
برهی هم ز ناز و هم ز نیاز.
عطار.
تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا
کم نشد یکروز ز آن اهل رجا.
مولوی.
از کجا این قوم و پیغام از کجا
از جمادی جان که را باشد رجا.
مولوی.
رهی رو که بینی طریق رجا
تو و عشق شمع از کجا تا کجا.
سعدی.
بر سر خشم است هنوز آن حریف
یا سخنی میرود اندر رضا
از در صلح آمده ای یا خلاف
با قدم خوف روم یا رجا؟
سعدی.
به کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسید
وگر به کام رسد همچنان رجایی نیست.
سعدی.
- امثال:
رجاپیشه ناچار ذلت کشد. (از امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 863).
- خوف و رجا؛ بیم و امید. ترس و امیدواری:
به میان قدر و جبر روند اهل خرد
ره دانا به میانه ٔ دو ره خوف و رجا.
ناصرخسرو.
مایه ٔ خوف و رجا را به علی داد خدای
تیغ و تأویل علی بود و همه خوف و رجاش.
ناصرخسرو.
نه نومید باش و نه ایمن بخسب
که بهتر رهی راه خوف و رجاست.
ناصرخسرو.
جز به خشنودی و خشم ایزد و پیغمبرش
من ندارم از کسی در دل نه خوف و نه رجا.
ناصرخسرو.
محنت و بیم مرا جاه تو ایمن کندم
پس ازینگونه مرا جای درین خوف و رجاست.
مسعودسعد.
هر روز بامدادان در عفو و خشم او
مر خلق را دو صورت خوف و رجا کنم.
مسعودسعد.
ببین که کوکبه ٔ عمر خضروار گذشت
تو بازمانده چو موسی به تیه خوف و رجا.
خاقانی.
پاک شد از یاد وفا زآنکه ما
سوخته ٔ خوف و رجا مانده ایم.
عطار.
|| کرانه ٔ چاه، یا عام است. ج، اَرجاء. (منتهی الارب). کرانه ٔ چاه. (دهار) (ناظم الاطباء). || کرانه. (ترجمان ترتیب عادل ص 51) (کشاف زمخشری) (ناظم الاطباء). تثنیه، رَجَوان. ج، ارجاء. (ناظم الاطباء). کناره. (کشاف زمخشری). ناحیه. جانب. کران. کنار. (یادداشت مرحوم دهخدا). کرانه ٔ آسمان. (دهار). || (ص) ناقه رجاء؛ شتربزرگ کوهان. (مهذب الاسماء). شتر بزرگ کوهان که در رفتن کوهانش بجنبد. (ناظم الاطباء).

رجا. [رَ] (ع مص) امید داشتن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (مصادراللغه زوزنی). || ترسیدن. (منتهی الارب) (دهار) (تاج المصادر بیهقی). و منه قوله تعالی: ما لکم لاترجون ﷲ وقاراً؛ ای لاتخافون عظمه اﷲ. (منتهی الارب). بترسیدن. (مصادراللغه زوزنی).

رجا. [رَ] (اِخ) قریه ای است از رستاق سرخس، و ابوالفضل رجایی بدانجا منسوب است. (از لباب الالباب). و رجا و دیر تخت و ارضها از رستاق الرودبار است. (از تاریخ قم ص 134).

فرهنگ عمید

(تصوف) حالتی در سالک که باعث می‌شود به لطف خداوند امیدوار شود،
[قدیمی] امیدوار بودن، امیدواری، امید،

حل جدول

امیدواری

چشمداشت

چشم داشت

امیدواری، کرانه چاه

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرزو، امل، امید، امیدواری، توقع، چشم‌داشت،
(متضاد) یاس

فرهنگ فارسی هوشیار

امید، امیدواری، چشم داشت، توقع، آروز

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری