معنی گران سر در دهخدا

گران سر

گران سر

  • گران سر. [گ ِ س َ] (ص مرکب) متکبر و مُدمّغ. (از برهان). کنایه از جاهل و متکبر. (آنندراج):

    اگر خسیسی بر من گران سر است رواست

    که او زمین کثیف است و من سماء سنا.

    خاقانی.

    || صاحب لشکر و سپاه انبوه که او را سپه سالار نیز خوانند. (برهان). || مست. مخمور. (از آنندراج):

    در قصب سه دامنی آستئی دو برفشان

    پای طرب سبک برآر ارچه ز می گران سری.

    خاقانی.

    شاه گران سر ز می خوش اثر

    باد و مباداش گرانی بسر.

    امیرخسرو (از آنندراج).

    || غضبناک. خشمین. خشمن. رنجیده خاطر. آزرده خاطر:

    شاه است گران سر ارچه رنجی

    زین بنده ٔ جان گران ندیده ست.

    خاقانی.

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی گران سر در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • گران سر (فرهنگ معین): (~. سَ) (ص مر.) متکبر، خو د خواه.
  • گران سر (فرهنگ عمید): متکبر، خودخواه، خودسر، مغرور،
    مست،
  • گران سر (حل جدول): مغرور
  • گران سر (فرهنگ فارسی هوشیار): ‎ آنکه خود را برتر از دیگران داند متکبر مغرور: اگر خسیسی برمن گران سر است رواست که او زمین کثیف است و من سما ء سنا. (خاقانی)، صاحب سپاه انبوه سپهسالار، مست و مخمور: در قصب سه دامنی آستیی دو برفشان پای طرب سبک برآرا زچه زنی گرانسری. (خاقانی)، خشمگین غضبناک.