معنی پریشان شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پریشان شدن. [پ َ ش ُ دَ] (مص مرکب) پراکنده گشتن. متفرق و متشتت شدن. تقسﱡم. تَفَّرق. افشان شدن. بباد داده شدن. تذعذع. تَبَدﱡد. تَحَتْرُف. برقَشَه. اصداع. تصدّع:
مگر که نار کفیده است چشم دشمن تو
کز او مدام پریشان شده ست دانه ٔ نار.
فرخی.
حکیما ز بهر تو شد در طبایع
جواهر نه از بهر ایشان پریشان.
ناصرخسرو.
|| تنگدست و گدا شدن. بدبخت شدن. مضطرب شدن. التدام. || مضطرب شدن.لمط.

حل جدول

داغون شدن

برهم خوردن

ژولیدن

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) پراگنده شدن افشان شدن بباد تفرق داده شدن متفرق و متشتت شدن تقسم تفرق، تنگدست شدن گداشدن بدبخت شدن مضطر شدن، مضطرب شدن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر