معنی مارد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مارد. [رِ] (ع ص) سرکش و درگذرنده. ج، مَرَدَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خبیث. متمرد. سرکش. طاغی. یاغی. عاتی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و حفظاً من کل شیطان مارد. (قرآن 7/37). || مرتفع. (اقرب الموارد). بناء مارد؛ بنای بلند و مرتفع. (ناظم الاطباء). بناء مرتفع و آن مجاز است (از اقرب الموارد). || بلند و برآمده از اطراف بینی کوه معروف به عارض. (منتهی الارب) (آنندراج). عارض کوه یعنی بلند برآمدگی اطراف بینی کوه. (ناظم الاطباء). || دیو ستنبه [وِ س ِ ت َ ب َ]. ج، موارد. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). دیو ستنبه یعنی به غایت بدی رسیده و معتاد گشته. (ترجمان القرآن).

مارد. [رَ] (اِخ) دهی از دهستان بهمن شیر است که در بخش مرکزی شهرستان «خرم شهر» واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

مارد. [رِ] (اِخ) قلعه ای است به دومه الجندل. (از منتهی الارب) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ناظم الاطباء) (از معجم البلدان). مارد و ابلق دوحصنند. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ابلق الفرد شود.

فرهنگ معین

(رِ) [ع.] (ص.) سرکش، گردنکش. ج. مرده.

فرهنگ عمید

گردنکش، سرکش،
بلند، مرتفع،

حل جدول

گردنکش

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرکش، طاغی، گردن‌کش، نافرمان، یاغی، بلند، مرتفع،
(متضاد) مطیع، بفرمان، رام، پست، کوتاه، کم‌ارتفاع

فرهنگ فارسی هوشیار

گردنکش، سرکش

فرهنگ فارسی آزاد

مارِد، طاغی و متجاوز از حدّ، متمرد و سرکش، بلند و مرتفع (جمع: مَرَدَه، مُرّاد، مارِدُون)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری