معنی روسیه در دهخدا

روسیه

روسیه

  • روسیه. [ی َه ْ] (ص مرکب) مخفف روسیاه. کسی که بخاطر کارناروا که مرتکب شده شرمنده است:

    گر به پیری دانش بدگوهران افزون شدی

    روسیه تر نیستی هر روز ابلیس لعین.

    منوچهری.

    ای ز خجالت همه شبهای تو

    روسیه از روز طربهای تو.

    نظامی.

    زن چو انگور و طفل بی گنهست

    خام سرسبز و پخته روسیهت.

    نظامی.

    و رجوع به روسیاه شود.

  • روسیه. [سی ی َ] (اِخ) نامی است که بر امپراتوری وسیع تزارهااطلاق می شود و آن در اروپا و آسیا از سواحل دریای بالتیک تا سواحل اقیانوس کبیر ممتد بوده است. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). رجوع به روسیه ٔ شوروی شود.

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی روسیه در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر