معنی بوار در دهخدا

بوار

بوار

  • بوار. [ب َ] (ع مص) کاسد شدن بازار یا متاع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).

    - بَوارالاَیَّم، کساد زن بیوه که چندی در خانه بی شوهر بماند. یقال نعوذ باﷲ من بوارالایم... (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).

    || هلاک شدن. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). هلاکی. (منتهی الارب) (غیاث): حالی ذات او از... مخافت بوار مسلم گردد. (کلیله و دمنه).

    - دارالبوار، جهنم. (از اقرب الموارد).

    || (اِ مص) خرابی. (غیاث). زمین خراب و نامزروع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی بوار در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • بوار (فرهنگ معین): نیست شدن، هلاک گشتن، نیستی، کساد. [خوانش: (بَ) [ع.] (مص ل.)]
  • بوار (نام های ایرانی): پسرانه، محل عبور در رودخانه (نگارش کردی: بوار)
  • بوار (فرهنگ عمید): هلاک، نیستی،
  • بوار (حل جدول): مرگ و نیستی
  • بوار (مترادف و متضاد زبان فارسی): فرسوده، کهنه، مندرس،
    (متضاد) نو، کساد، کسادی، فنا، نیستی، هلاک،
    (متضاد) بقا، خرابی، ویرانی،
    (متضاد) آبادی، بایر، لم یزرع، نامزروع،
    (متضاد) پررونق
  • بوار (گویش مازندرانی): برنده شواصطلاحی در بازی
  • بوار (فرهنگ فارسی هوشیار): نیست شدن، نابود شدن
  • بوار (فرهنگ فارسی آزاد): بَوار، هلاکت، شقاوت، زمین غیرقابل زرع، کساد،