معنی آهوبره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آهوبره. [ب َ رَ / رِ] (اِ مرکب) بچه ٔ آهو. آهوبچه. برّه ٔ آهو. شادن. رشا. غزال. غزاله. ظبی. ظبیه. طلا. خِشف. ریم. جدایه. خریجه. یعفور:
کف یوز پرمغز آهوبره
همه چنگ شاهین دل گودره.
عنصری.
این عجب نیست بسی کز اثر لاله و خوید
گفتی آهوبره میناسُم و بیجاده لب است.
انوری.
در ایام عدل تو آهوبره
ز پستان شیران شده سیرشیر.
ظهیر فاریابی.
- آهوبره ٔ فلک، برج حمل.
|| هوبره. آبره. حُباری ̍. چرز. چرزه. جرز. توقدری. تغدری.

فرهنگ عمید

برۀ آهو، آهوبچه، بچۀ آهو،
هوبره

حل جدول

شادن

غزالک

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر