خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی مروارید سیاه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی مروارید سیاه می باشید همراه ما باشید. سریال ترکی مروارید سیاه (Siyah İnci) به کارگردانی بنال طیری در سال ۲۰۱۷ برای شبکه استار تی وی ترکیه ساخته شد. فیلمنامه این اثر توسط یکتا تورون نوشته شده و در ژانر درام و عاشقانه قرار دارد. سریال داستان عشق پرشور هازال، با بازی هانده ارچل، و کنعان، با بازی تولگاهان ساییشمان را روایت می کند. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هانده ارچل Hande Erçel، تولگاهان سایسمان Tolgahan Sayisman، برک هاکمان Berk Hakman و….
قسمت ۱۱ سریال ترکی مروارید سیاه
ملک با ابرو صحبت میکنه و میپرسه که دیشب چطور بود غزال حالش خوب بود یا نه؟ ماجرای اون تیراندازی چی بود؟ برای غزال اتفاقی افتاد یا نه؟! ابرو میگه دروغ چرا وقتی تیراندازی شد خیلی ترسید اما وورال رفت پیشش و آرومش کرد بعد دیگه حالش خوب شد نگران غزال نباش اون حالش خوبه خوشحاله. ملک به ابرو میگه حتماً دیشب خیلی کنعان حالش بد بوده پسر بیچاره کلاً نابود شد و از ابرو میخواد تا بره یه سر بهش بزنه و حالشو بپرسه و تنهاش نذاره ابرو از خدا خواسته سریعاً قبول میکنه و میگه باشه من میرم بهش سر میزنم خیالت راحت باشه. ابرو حسابی به خودش میرسه و میره سمت خونه کنعان اما اونو تو خونه اش نمیبینه ابرو رو تخت کنعان دراز میکشه و لباسشو در آغوش میگیره او چشمش به قاب عکس کنار تختش میفته که عکسش با غزاله و عصبی میشه سپس میخواد عکسو از تو قاب عکس برداره و پاره کنه اما همان موقع کنعان از راه میرسه. او با دیدن ابرو حسابی جا خورده و میترسه ابرو میگه اومدم حالتو بپرسم حالت خوب نبود! سپس بعد از کمی حرف زدن کنعان بهش میگه میخوام برم پیش صالح باهاش کار دارم.
ابرو بهش میگه ازت یه سوال میپرسم راستشو بگو تیراندازی دیشب کار تو بود؟ کنعان یاد دیشب میافته و بهش جواب سر بالا میده و از اونجا میره. جانان به اتاق غزال میره و باهاش صحبت میکنه که خودشو دیگه زن وورال بدونه و به شوهرش خدمت کنه آنها با هم کمی بحث میکنند که در آخر جانان عصبانی میشه و هرچه رو میز هست را میندازه و میشکنه و بهش میگه تو فکر کردی کی هستی؟ بخوای با من در بیفتی باید اول اندازه من بشی هم سطح من بشی! سپس از اونجا میره. غزال تو اتاقش به عکس مادرش نگاه میکنه و گریه میکنه وورال میره پیشش و عکسو از دستش میگیره و بهش میگه دلتنگش شدی؟ من جایی کار دارم وقتی اومدم با همدیگه بریم پیششون غزال میگه ترجیح میدم خودم تنهایی برم تا تو باهام باشی! وورال میگه نمیشه دیدی که دیشب چه اتفاقی افتاد تو هم دیگه یه دمیر اوغلو هستی و به اندازه ما جونت به خطر میافته باید با هم بریم. عصر وقتی وورال میاد با همدیگه به سمت خانه ملک راهی میشن. غزال با مادرش صحبت میکنه و ازش میخواد تا به سکوتش پایان ببخشه و باهاش صحبت کنه اما ملک اونو از خونه بیرون میکنه و میگه دیگه نیا اینجا و بعد از بستن در به رویش، پشت در میشینه و گریه میکنه. غزال وقتی به دم در میره تا سوار ماشین بشه همون موقع کنعان به اونجا میاد که وورال میخواد بره سمتش اما غزال برای اینکه جلوشو بگیره میره کنارش و دستشو میگیره و ازش میخواد تا از اونجا برن این صحنه از چشمان کنعان دور نمیمونه….